عاشق شدن part¹⁰
تهیونگ:اِاِاِ ب باااش
جیمین:پس فعلا بای
تهیونگ:بای
☆☆
پایان مکالمه
حالا من چیکار کنم ؟چجوری به ا.ت بگم؟(بچم داره باخودش حرف میزنه)
شمارشو از کجا بیارم ؟اهاااا میرم محل کار شینا ازاون میگیرم
ویو شینا
داشتم کارمو انجام میدادم که دوس پسر ا.ت اومد داخل و گفت
تهیونگ:سلام،،، میشه شماره ای.تو بهم بدی
شینا:تو چه جور دوس پسری هستی که شماره دوس دخترتو نداری
تهیونگ:خب وقت نشد
شینا:بله،،،خب انقد لاو میترکونید وقت نمیکنید که 😒
تهیونگ:خب حالا میشه بدی
شینا:اوهوم ،،،،ولی...اول چند تا سوال ازت میپرسم
تهیونگ:بااش ،،،بپرس
شینا:خب،،،،خب کی باهم آشنا شدید
تهیونگ:یادم نیس ولی تازگی
شینا:چطوری عاشقش شدی
تهیونگ:تو کافه با نگاه اول عاشقش شدم همون موقع که داشت سفارشمو میگرفت(بچم رفته تو حس و حال عاشقی😍)
شینا:باش دیگه بسه بیا اینم شماره ا.ت
ویو ا.ت
داشتم به کارام میرسیدم که گوشیم زنگ خورد
شماره ناشناس بود
مکالمه
♡♡
ا.ت:سلام،،،شما
تهیونگ:سلام ا.ت منم تهیونگ
ا.ت:اهاااا،،سلام خوبی
تهیونگ:اره خوبم ،،،راستش میخوام یه چیزی بت بگم
ا.ت:اوهوم ،،،بگو
تهیونگ:راستش دوستم دیشب مارو دیده اونم فک میکنه ما دوستیم و ازاینکه مارو برای امشب دعوت کرده کلبه جنگلی
ا.ت:خب
تهیونگ:خب حق داری نیای پس فعلا...
ا.ت:مگه من گفتم نمیام که انقد زود ناراحت میشی
نهیونگ:یعنی میای🥹😳
ا.ت:اره ،،،،همونطور که تو جلوی دوستای من نقش بازی کردی منم میتونم نقش بازی کنم ،،،یکمم اونارو اذیت کنیم خب😈
تهیونگ:واقعا ازت ممنونم
کامنت نزارید پارت بعدی رو اپ نمیکنم
جیمین:پس فعلا بای
تهیونگ:بای
☆☆
پایان مکالمه
حالا من چیکار کنم ؟چجوری به ا.ت بگم؟(بچم داره باخودش حرف میزنه)
شمارشو از کجا بیارم ؟اهاااا میرم محل کار شینا ازاون میگیرم
ویو شینا
داشتم کارمو انجام میدادم که دوس پسر ا.ت اومد داخل و گفت
تهیونگ:سلام،،، میشه شماره ای.تو بهم بدی
شینا:تو چه جور دوس پسری هستی که شماره دوس دخترتو نداری
تهیونگ:خب وقت نشد
شینا:بله،،،خب انقد لاو میترکونید وقت نمیکنید که 😒
تهیونگ:خب حالا میشه بدی
شینا:اوهوم ،،،،ولی...اول چند تا سوال ازت میپرسم
تهیونگ:بااش ،،،بپرس
شینا:خب،،،،خب کی باهم آشنا شدید
تهیونگ:یادم نیس ولی تازگی
شینا:چطوری عاشقش شدی
تهیونگ:تو کافه با نگاه اول عاشقش شدم همون موقع که داشت سفارشمو میگرفت(بچم رفته تو حس و حال عاشقی😍)
شینا:باش دیگه بسه بیا اینم شماره ا.ت
ویو ا.ت
داشتم به کارام میرسیدم که گوشیم زنگ خورد
شماره ناشناس بود
مکالمه
♡♡
ا.ت:سلام،،،شما
تهیونگ:سلام ا.ت منم تهیونگ
ا.ت:اهاااا،،سلام خوبی
تهیونگ:اره خوبم ،،،راستش میخوام یه چیزی بت بگم
ا.ت:اوهوم ،،،بگو
تهیونگ:راستش دوستم دیشب مارو دیده اونم فک میکنه ما دوستیم و ازاینکه مارو برای امشب دعوت کرده کلبه جنگلی
ا.ت:خب
تهیونگ:خب حق داری نیای پس فعلا...
ا.ت:مگه من گفتم نمیام که انقد زود ناراحت میشی
نهیونگ:یعنی میای🥹😳
ا.ت:اره ،،،،همونطور که تو جلوی دوستای من نقش بازی کردی منم میتونم نقش بازی کنم ،،،یکمم اونارو اذیت کنیم خب😈
تهیونگ:واقعا ازت ممنونم
کامنت نزارید پارت بعدی رو اپ نمیکنم
۵.۵k
۰۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.