خدمتكار (پارت 4)
(پارت چهار)
خيلى ترسيده بودم ولى بيخيال راه افتادم و رسيدم كافه مصاحبه كردم و گفت
:شيفت شب كار مى كنى؟
با خودم فكر كردم و به نظرم بهترين كار بود هم خدمتكار خونه تهيونگ بودم و هم خدمتكار كافه اينطورى از دو جا پول در مياوردم
+قبوله
/پس امشب رو حسابى استراحت كن و فردا شب بيا سر كار ساعت نُه اينجا باش
+چشم
برگشتم خونه و به مامان بزرگم سلام كردم
+سلام مامان بزرگ
&سلام عزيزم حالت خوبه؟
+اره مرسى
&چقدر زود اومدى
+اوهوم مرخصى گرفتم(نتونستم بگم زنه گفت برو بيرون دوست پسرم داره مياد)
&اهان باشه
+مامان بزرگ شام چى مى خورى؟
&هر چى خودت ميخورى براى منم درست كن
+اخه من شايد نباشم شايد اونموقع برم سر كار
&مگه مرخصى نگرفتى؟
+چرا ولى كامل نه
&باشه شام هم نودل براى خودم درستمى كنم تو به كارت برس فقط ببين نودل داريم؟
+امممم…..اره داريم
خيلى ترسيده بودم ولى بيخيال راه افتادم و رسيدم كافه مصاحبه كردم و گفت
:شيفت شب كار مى كنى؟
با خودم فكر كردم و به نظرم بهترين كار بود هم خدمتكار خونه تهيونگ بودم و هم خدمتكار كافه اينطورى از دو جا پول در مياوردم
+قبوله
/پس امشب رو حسابى استراحت كن و فردا شب بيا سر كار ساعت نُه اينجا باش
+چشم
برگشتم خونه و به مامان بزرگم سلام كردم
+سلام مامان بزرگ
&سلام عزيزم حالت خوبه؟
+اره مرسى
&چقدر زود اومدى
+اوهوم مرخصى گرفتم(نتونستم بگم زنه گفت برو بيرون دوست پسرم داره مياد)
&اهان باشه
+مامان بزرگ شام چى مى خورى؟
&هر چى خودت ميخورى براى منم درست كن
+اخه من شايد نباشم شايد اونموقع برم سر كار
&مگه مرخصى نگرفتى؟
+چرا ولى كامل نه
&باشه شام هم نودل براى خودم درستمى كنم تو به كارت برس فقط ببين نودل داريم؟
+امممم…..اره داريم
۲.۵k
۲۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.