ازدواج اجباریp8
رفتیم غذا گرفتیم و رفتیم
(تو راهن الان🗿🤌)
ات:سعی کردم کوک رو فراموش کنم و بهش فکر نکنم و اونو مثل برادرم ببینم و اینطوریم داشت میشد
ویو کوک
دلم میخواست حسمو ب ات بگم ولی نمیدونستم چطوری!
ک یهو ی فکری ب سرم زد
کوک:میگم ات
ات:بله
کوک:من دلم درد میکنه میخوام برم دستشویی میای اونجا بایستی؟
ات:عا...خب اوکی بریم
کوک:یسس نقشم گرفت
ویو ات
این چقدر عجیب شده اصن ولش چه عجیبیتی
بعد رفتیم ک کوک منو چسبوند ب دیوار
ویو کوک
چسبوندم ب دیوار و لبمو چسبوندم ب لاله ی گوشش و گفتم
کوک:بیبی گرلم میشی؟
ات:(تو شکه و ترسیده)
کوک:اتت چرا رنگت پریده
ات:ها...هیچی
کوک:خب جوابم؟
ات:خب....چیزه
من باید
کوک:فک کنی؟
ات:عا....عاره
ات:ولی تو مگه رل نداشتی
کوک:چرا ولی بهم خیانت کرد
ات:بخاطر اینکه خیانت کرد اومدی طرف من(با داد و اعصبانیت)
کوک:ات من منظو
ات:کوک خفه شو تو ی دختر بازی ک همه دخترا و بازی میدی و میری سراغ بقیه و بهشون میگی دختره خیانت کرده ولی در صورتی ک اینجوری نیست(داد و گریه)
کوک:ات نه اینطور ک تو فکر میکنی نیست
ات:پس چجوریه؟
میتونی ثابتش کنی؟
کوک:آره همین فردا ساعت 3 بعد از ظهر بیا بهت عکسا ک تو فلشه رو نشون میدم
ات:ببینیم و تعریف کنیم
کوک:حالا ک اینجوری شد میگم بگیرنش و انقد بزننش ک به حرف بیاد
ات:میخوای گند کاریاتو جمع کنی؟
خیر مستر سر دخترای بی گناه خالیشون نکن
کوک:اتت باید حرفمو باور کنی(داد)
ات:خفه شو سر من داد نزن(داد فراوان همراه با گریه)
کوک:نه ات....گریه نکن من...من..نمیخواستم سرت داد بزنم
ات: .........
یهو گوشی ات زنگ خورد
خب خب این یکیو شرط میزارم
20:Like
20:Comment
(تو راهن الان🗿🤌)
ات:سعی کردم کوک رو فراموش کنم و بهش فکر نکنم و اونو مثل برادرم ببینم و اینطوریم داشت میشد
ویو کوک
دلم میخواست حسمو ب ات بگم ولی نمیدونستم چطوری!
ک یهو ی فکری ب سرم زد
کوک:میگم ات
ات:بله
کوک:من دلم درد میکنه میخوام برم دستشویی میای اونجا بایستی؟
ات:عا...خب اوکی بریم
کوک:یسس نقشم گرفت
ویو ات
این چقدر عجیب شده اصن ولش چه عجیبیتی
بعد رفتیم ک کوک منو چسبوند ب دیوار
ویو کوک
چسبوندم ب دیوار و لبمو چسبوندم ب لاله ی گوشش و گفتم
کوک:بیبی گرلم میشی؟
ات:(تو شکه و ترسیده)
کوک:اتت چرا رنگت پریده
ات:ها...هیچی
کوک:خب جوابم؟
ات:خب....چیزه
من باید
کوک:فک کنی؟
ات:عا....عاره
ات:ولی تو مگه رل نداشتی
کوک:چرا ولی بهم خیانت کرد
ات:بخاطر اینکه خیانت کرد اومدی طرف من(با داد و اعصبانیت)
کوک:ات من منظو
ات:کوک خفه شو تو ی دختر بازی ک همه دخترا و بازی میدی و میری سراغ بقیه و بهشون میگی دختره خیانت کرده ولی در صورتی ک اینجوری نیست(داد و گریه)
کوک:ات نه اینطور ک تو فکر میکنی نیست
ات:پس چجوریه؟
میتونی ثابتش کنی؟
کوک:آره همین فردا ساعت 3 بعد از ظهر بیا بهت عکسا ک تو فلشه رو نشون میدم
ات:ببینیم و تعریف کنیم
کوک:حالا ک اینجوری شد میگم بگیرنش و انقد بزننش ک به حرف بیاد
ات:میخوای گند کاریاتو جمع کنی؟
خیر مستر سر دخترای بی گناه خالیشون نکن
کوک:اتت باید حرفمو باور کنی(داد)
ات:خفه شو سر من داد نزن(داد فراوان همراه با گریه)
کوک:نه ات....گریه نکن من...من..نمیخواستم سرت داد بزنم
ات: .........
یهو گوشی ات زنگ خورد
خب خب این یکیو شرط میزارم
20:Like
20:Comment
۱۳.۱k
۱۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.