Manoraᥫ᭡ᵕ̈ ☘☄︎chapter 1
#Manora
☪︎Part⁵
( یوری € _ آیوا £ _ جی هی×_مون هی&_یارین+_گیورو-_آنیا~) اگه هم کسی باشه مثل دکتری، پلیسی، کلا ادم های متفرقه با این علامته /)
€حالا اون بدبخت تمام این مدت منتظرت بوده؟ :| ( یارینو میگه)
ویو مون هی
&وایییی یادم رفتتتتتت
با سرعت از جام بلند شدم لباسا رو از روی میز برداشتم کلید ون رو برداشتم سریع رفتم بیرون
سوار شدم و ون رو روشن کردم همونطور که داشتم از در پشتی میرفتم بیرون به یارین زنگ زدم..
ویو وی او(فکر کنم تا الان فهمیدین وی او یارینه نه؟)*یک ساعت قبل*
آیشششش چقدر گرمههه این مون هی هم نمیدونم کجا گیر کرده🗿
داشتم همینجوری زیر لب غر میزدم که یه دفعه اون غول چراغ جادو تکون خورد.. از لقبی که بهش دادم خندم گرفت
همون جوری توی خیالات خودم بودم که صدای اخش بلند شد
سریع دستمال اغشته به الکل رو گذاشتم روی بینیش
فقط خدا خدا میکردم کسی صداشو نشنیده باشه چون فقط یه کوچه باهاشون فاصله داشتیم واز شانس گندَم صداش رو انگار یکی از بادیگارداش شنیده بود چون داشت میومد سمت کوچه صدای قدم هاشو میشنیدم.
چیکار کنم حالا درسته اخر کوچه بودیم ولی کوچه طول زیادی نداشت از اول کوچه میشد اخره کوچه رو دیدرو قشنگ دید( چه کوچه تو کوچه ای شد 🗿حیحی)
صداش داشت نزدیک تر میشد و منم از استرس میرفام عقب که به دیوار خوردم، بن بست رسیدم.. صبر کن ببینم میتونم از دیوار بپرم اون سمت، ارتفاعش خیلی زیاده ولی میشه رد شد
چند قدمی از دیوار فاصله گرفتم و اون غولم کول کردم و با طناب جاسوسیم که به ساعتم وصل بود چراغ اون سمت دیوار رو نشونه گرفتم و قلاب اخر طناب رو پرت کردم سمتش وقتی فهمیدم سفته از دیوار بالا رفتم همینجور داشتم میرفتم دیگه اخرش بود که اون نره غول لیز خورد ، نزدیک بود بیوفته که دستشو گرفتم و وقتی به اون ور دیوار رسیدم برای اینکه هم حرصم خالی سه هم بیاد این سمت کشیدمش و لباسش به یه آجر گیر کرد، اجره اون سمت دیوار افتاد ولی خودش قشنگ جلوی پام افتاد
عجب.. بیدارم نشد:/
از سوراخ وسط آجرهای دیوار اون سمت رو نگاه کردم اومده بود داخل کوچه ، داشت به دور و ورش نگاه میکرد ولی وقتی جلوتر اومد و اجر روی زمین رو دید بیخیال شد رفت، فکر کنم فکر کرده صدای اجر بوده که از دیوار سرخورده
عجب خدایی فکر نکرد چطوری سر خورده:/؟
بیخیال ..، به جانگ کردم عین خرس خوابیده بود🗿
داشتم همین شکلی توی ذهنم فوحش بارونش میکردم( اینم لنگه همون لیا خودمونه🗿, جرر کراش زدم رو این ایموجیه 🗿یاح یاح )
که گوشیم زنگ خورد به شمارش نگاه کردم( درون شبکه ) ثبت نکرده بودمه هرکی بوده ولی وقتی به اعداد دقت کردم شماره مون هی بوده
عههه چه عجب
+ چه عجب، اصن میخواستی نیا والا چرا زحمت دادی به خودت
بقیش جا نشد:/
داخل کامنتا ادامه رو بخون💕🫂
☪︎Part⁵
( یوری € _ آیوا £ _ جی هی×_مون هی&_یارین+_گیورو-_آنیا~) اگه هم کسی باشه مثل دکتری، پلیسی، کلا ادم های متفرقه با این علامته /)
€حالا اون بدبخت تمام این مدت منتظرت بوده؟ :| ( یارینو میگه)
ویو مون هی
&وایییی یادم رفتتتتتت
با سرعت از جام بلند شدم لباسا رو از روی میز برداشتم کلید ون رو برداشتم سریع رفتم بیرون
سوار شدم و ون رو روشن کردم همونطور که داشتم از در پشتی میرفتم بیرون به یارین زنگ زدم..
ویو وی او(فکر کنم تا الان فهمیدین وی او یارینه نه؟)*یک ساعت قبل*
آیشششش چقدر گرمههه این مون هی هم نمیدونم کجا گیر کرده🗿
داشتم همینجوری زیر لب غر میزدم که یه دفعه اون غول چراغ جادو تکون خورد.. از لقبی که بهش دادم خندم گرفت
همون جوری توی خیالات خودم بودم که صدای اخش بلند شد
سریع دستمال اغشته به الکل رو گذاشتم روی بینیش
فقط خدا خدا میکردم کسی صداشو نشنیده باشه چون فقط یه کوچه باهاشون فاصله داشتیم واز شانس گندَم صداش رو انگار یکی از بادیگارداش شنیده بود چون داشت میومد سمت کوچه صدای قدم هاشو میشنیدم.
چیکار کنم حالا درسته اخر کوچه بودیم ولی کوچه طول زیادی نداشت از اول کوچه میشد اخره کوچه رو دیدرو قشنگ دید( چه کوچه تو کوچه ای شد 🗿حیحی)
صداش داشت نزدیک تر میشد و منم از استرس میرفام عقب که به دیوار خوردم، بن بست رسیدم.. صبر کن ببینم میتونم از دیوار بپرم اون سمت، ارتفاعش خیلی زیاده ولی میشه رد شد
چند قدمی از دیوار فاصله گرفتم و اون غولم کول کردم و با طناب جاسوسیم که به ساعتم وصل بود چراغ اون سمت دیوار رو نشونه گرفتم و قلاب اخر طناب رو پرت کردم سمتش وقتی فهمیدم سفته از دیوار بالا رفتم همینجور داشتم میرفتم دیگه اخرش بود که اون نره غول لیز خورد ، نزدیک بود بیوفته که دستشو گرفتم و وقتی به اون ور دیوار رسیدم برای اینکه هم حرصم خالی سه هم بیاد این سمت کشیدمش و لباسش به یه آجر گیر کرد، اجره اون سمت دیوار افتاد ولی خودش قشنگ جلوی پام افتاد
عجب.. بیدارم نشد:/
از سوراخ وسط آجرهای دیوار اون سمت رو نگاه کردم اومده بود داخل کوچه ، داشت به دور و ورش نگاه میکرد ولی وقتی جلوتر اومد و اجر روی زمین رو دید بیخیال شد رفت، فکر کنم فکر کرده صدای اجر بوده که از دیوار سرخورده
عجب خدایی فکر نکرد چطوری سر خورده:/؟
بیخیال ..، به جانگ کردم عین خرس خوابیده بود🗿
داشتم همین شکلی توی ذهنم فوحش بارونش میکردم( اینم لنگه همون لیا خودمونه🗿, جرر کراش زدم رو این ایموجیه 🗿یاح یاح )
که گوشیم زنگ خورد به شمارش نگاه کردم( درون شبکه ) ثبت نکرده بودمه هرکی بوده ولی وقتی به اعداد دقت کردم شماره مون هی بوده
عههه چه عجب
+ چه عجب، اصن میخواستی نیا والا چرا زحمت دادی به خودت
بقیش جا نشد:/
داخل کامنتا ادامه رو بخون💕🫂
۱۹.۸k
۰۵ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.