(داستان بنویسم براتون؟)
(داستان بنویسم براتون؟)
•{گل زیبای من}•
دنیای بلند افکارم را کنار گذاشتم و به قدمی به سوی کتاب خانه ام برداشتم..
کتابی را برداشتم اما ناگهان گل رز سفیدی از میان آن روی زمین افتاد..
آن گل نشان دهنده ی همه چیز من بود..خاطراتم..لحظاتم..
با برداشتن آن انگار احساس جدیدی به من منتقل شد..
اولین دیدار..اولین سخن..اولین آغوش..اولین بوسه..اولین جرقه!
اه..این احساس آشناست..انگار در جهانی قبل آن را تجربه کرده ام..
چگونه گویم؟..آن کس که عاشقش بودم..اکنون به ستاره ها پیوسته است..
او زیبا بود..الهه ای بود میان آدم ها..
چه گویم از بی رحمی انسان ها؟..
اما خوشحالم..
او به کنار گل هایی است که مانند او هستند..
میگویید کجا؟خب باید بگویم..جهانی پر از گل که خاری مثل من جای ندارد!
•{گل زیبای من}•
دنیای بلند افکارم را کنار گذاشتم و به قدمی به سوی کتاب خانه ام برداشتم..
کتابی را برداشتم اما ناگهان گل رز سفیدی از میان آن روی زمین افتاد..
آن گل نشان دهنده ی همه چیز من بود..خاطراتم..لحظاتم..
با برداشتن آن انگار احساس جدیدی به من منتقل شد..
اولین دیدار..اولین سخن..اولین آغوش..اولین بوسه..اولین جرقه!
اه..این احساس آشناست..انگار در جهانی قبل آن را تجربه کرده ام..
چگونه گویم؟..آن کس که عاشقش بودم..اکنون به ستاره ها پیوسته است..
او زیبا بود..الهه ای بود میان آدم ها..
چه گویم از بی رحمی انسان ها؟..
اما خوشحالم..
او به کنار گل هایی است که مانند او هستند..
میگویید کجا؟خب باید بگویم..جهانی پر از گل که خاری مثل من جای ندارد!
۳.۶k
۱۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.