«وانشات مایکی »
«وانشات مایکی »
اسم شما: نائومی
سنتون: ۱۶سالتونه
قد:۱۸۹ قدتونه
«زمان گذشته» . « خونه ی نائومی» . ساعت ۹صبح
ساگیگو( مادرتونه) : نائومیییییی پااااشوووووو مدددررسسستتتت دییررررر شدددههههههه
نائومی: .....
ساگیگو: ناااااائئئئووووووووممییییی...!!!!
نائومی: هااااا چییییی نهههههه دوووبارهههههه نهههههههه
از زبون نائومی
وایییییی نه دوباره نههههه مدرسم دیر شد واییی خدا....!!!!
رفتم از پله ی خونمون پایین و با قیافه ی عصبی ننم روبرو شدم که لنگه دمپاییشو به سرعت به صورتم پرت کرد و جا خالی دادم و فراااارررررر کردم و دوان دوان به سوی مدرسه حرکت میکردم که یهویی یادم اومد که...... واااایییی ی بدبخت شدم یادم رفت برای مایکی دوریاکی بیاااررمممم که بدبخت شدم بدتر از اون مایکی رو دیدم که به سمتم هجوم اورد پرید روم و هر دوتامون پخش زمین شدیم
مایکی : ناااااااائووومممیییییی چاااااانننننن دووورررییاااککییاااموووو بدههههههه(با لحن بچگانه)
نائومی: ما.... م... مایکی یا.. یادم.. ر... ر.. رفته دوریاکی.. بب.. ب.. بیارم
مایکی بعد از شنیدن این حرفم دنبالم کرد و منم که دور مدرسه میچرخیدم و جیغ جیغ میکردم
درواقع منو مایکی دوساله باهم رفیقیم و من میخوام تو گنگ مایکی باشم ولی اون این اجازه رو به من نمیداد تا اینکه هنر رزمی کاریمو نشونش دادم و الان تو ی گنگ مایکی ام خلاصه که دراکن اومد ما دوتارو جمع کرد و گفت
دراکن : ساییدین منو چطونه اخه....؟؟؟نه ناموسا؟؟؟
نائومی و مایکی: عه... کککنننننن چچچییییننننن
مایکی به من اجازه داده بود که به دراکن بگم کن چین عجیبه چون مایکی فقط به من اجازه داده
ولی بعد از جمع کردن منو مایکی توسط دراکن به اجبار مایکی رفتیم دوریاکی بقولیم^^
و..... بعد هم رفتیم سر کلاسامون من یک سال از مایکی بزرگترم و اینم یکی از دلیل هایی که مایکی منو تو گنگشون راه داد و......
هاها کور خوندین که بنویسم برای پارت بعد داوشیام ۱۰👍کنید میزارم فعلا سایونارااااا
اسم شما: نائومی
سنتون: ۱۶سالتونه
قد:۱۸۹ قدتونه
«زمان گذشته» . « خونه ی نائومی» . ساعت ۹صبح
ساگیگو( مادرتونه) : نائومیییییی پااااشوووووو مدددررسسستتتت دییررررر شدددههههههه
نائومی: .....
ساگیگو: ناااااائئئئووووووووممییییی...!!!!
نائومی: هااااا چییییی نهههههه دوووبارهههههه نهههههههه
از زبون نائومی
وایییییی نه دوباره نههههه مدرسم دیر شد واییی خدا....!!!!
رفتم از پله ی خونمون پایین و با قیافه ی عصبی ننم روبرو شدم که لنگه دمپاییشو به سرعت به صورتم پرت کرد و جا خالی دادم و فراااارررررر کردم و دوان دوان به سوی مدرسه حرکت میکردم که یهویی یادم اومد که...... واااایییی ی بدبخت شدم یادم رفت برای مایکی دوریاکی بیاااررمممم که بدبخت شدم بدتر از اون مایکی رو دیدم که به سمتم هجوم اورد پرید روم و هر دوتامون پخش زمین شدیم
مایکی : ناااااااائووومممیییییی چاااااانننننن دووورررییاااککییاااموووو بدههههههه(با لحن بچگانه)
نائومی: ما.... م... مایکی یا.. یادم.. ر... ر.. رفته دوریاکی.. بب.. ب.. بیارم
مایکی بعد از شنیدن این حرفم دنبالم کرد و منم که دور مدرسه میچرخیدم و جیغ جیغ میکردم
درواقع منو مایکی دوساله باهم رفیقیم و من میخوام تو گنگ مایکی باشم ولی اون این اجازه رو به من نمیداد تا اینکه هنر رزمی کاریمو نشونش دادم و الان تو ی گنگ مایکی ام خلاصه که دراکن اومد ما دوتارو جمع کرد و گفت
دراکن : ساییدین منو چطونه اخه....؟؟؟نه ناموسا؟؟؟
نائومی و مایکی: عه... کککنننننن چچچییییننننن
مایکی به من اجازه داده بود که به دراکن بگم کن چین عجیبه چون مایکی فقط به من اجازه داده
ولی بعد از جمع کردن منو مایکی توسط دراکن به اجبار مایکی رفتیم دوریاکی بقولیم^^
و..... بعد هم رفتیم سر کلاسامون من یک سال از مایکی بزرگترم و اینم یکی از دلیل هایی که مایکی منو تو گنگشون راه داد و......
هاها کور خوندین که بنویسم برای پارت بعد داوشیام ۱۰👍کنید میزارم فعلا سایونارااااا
۹.۲k
۰۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.