P19
ات ویو
صبح وقتی بیدار شدم دیگه توی اتاق خواب نبودم…
چشمام رو یکم بهم مالوندم ببینم کجام
یکم دور و برم رو نگاه کردم
خیلی آشنا بود
اینجا اتاق خواب منم تهیونگ بود…
لبخندی ولی با بغض سنگینی روی لبهام اومد
در باز شد
ولی اصلا دلم نمیخاست بدونم کیه
=بیدار شدی (نیشخند)
_من چرا اینجام
=برگشتی پیش ددی بیب(بمممممممم)
_چی داری میگی واسه خودت میخواستی قبل از اینکه بهم خیانت کنی فکرش رو میکردی
ولی من الان ک توی زندگیم نیستی خیلی راضیم خیلی
دختر این حرفو زد ولی ته دلش…هیچوقت نمیتونه عشق اولش رو فراموش کنه…هیچکس نمیتونه
_من خیلی وقته فراموش کردم
=ولی من نه
_فک کردی برام مهمه؟
=من یه مدت فقط دلم نمیخاست باهات باشم ولی الان بیشتر از هرچیزی میخام
_منم الان نمیخام باهات باشم و در آینده هم قرار نیست بخوام
=دست خودت نیست من میخوام ک با من باشی پس یعنی باید با من باشی
_دستم ول کن تهیونگ …حد خودتو بدون
=خودمو چسبوندم بهش:حدم ندونم چی میشه
_پاهام محکم زدم بین پاهاش:این میشه
سریع دویدم سمت در
=فک کردی میتونی فرار کنی در قفله زرنگ خان
_تو هنوز منو دست کم گرفتی
=مچ دستاشو گرفتم:تو هیچ جایی نمیتونی بری بیب
_تو واقعا زده به سرت من دیگه واقعا نمیدونم چی بهت بگم
=فقط بگو ددی(عووووووف)
(و خب خلاصه اصمات صگیییییییی ناجور)شما مث یه تج/وز در نظر بگیرید
_عوضی اشغال (گریه)تو با من چیکار کردی ها
=بیب حواست باشه با ددیت چجوری حرف میزنی
_زدم توی گوشش : از این ب بعد اگه نزدیکم بشی میرم شکایت میکنم ازت
=پرتش کردم روی تخت و روش خیمه زدم:مثل اینکه هنوز ادب نشدن بعضیا
_ول کن دستمو فک کردی خیلی شاخی(بغض)خودت میدونی با من چیکار کردی چ بلایی سرم اوردی لذت هم بردی از کارات عوضی؟
صدای در میومد
+تیهونگ عوضی در رو باز کن تا در رو نکشستم تهیونگ(عربده)
خب خلاصه داداشا جونگکوک قوی با زورش زد در رو شکوند و شیطان را کشت😂🤌🏽😭
خب برگردیم به داستانننن
+
صبح وقتی بیدار شدم دیگه توی اتاق خواب نبودم…
چشمام رو یکم بهم مالوندم ببینم کجام
یکم دور و برم رو نگاه کردم
خیلی آشنا بود
اینجا اتاق خواب منم تهیونگ بود…
لبخندی ولی با بغض سنگینی روی لبهام اومد
در باز شد
ولی اصلا دلم نمیخاست بدونم کیه
=بیدار شدی (نیشخند)
_من چرا اینجام
=برگشتی پیش ددی بیب(بمممممممم)
_چی داری میگی واسه خودت میخواستی قبل از اینکه بهم خیانت کنی فکرش رو میکردی
ولی من الان ک توی زندگیم نیستی خیلی راضیم خیلی
دختر این حرفو زد ولی ته دلش…هیچوقت نمیتونه عشق اولش رو فراموش کنه…هیچکس نمیتونه
_من خیلی وقته فراموش کردم
=ولی من نه
_فک کردی برام مهمه؟
=من یه مدت فقط دلم نمیخاست باهات باشم ولی الان بیشتر از هرچیزی میخام
_منم الان نمیخام باهات باشم و در آینده هم قرار نیست بخوام
=دست خودت نیست من میخوام ک با من باشی پس یعنی باید با من باشی
_دستم ول کن تهیونگ …حد خودتو بدون
=خودمو چسبوندم بهش:حدم ندونم چی میشه
_پاهام محکم زدم بین پاهاش:این میشه
سریع دویدم سمت در
=فک کردی میتونی فرار کنی در قفله زرنگ خان
_تو هنوز منو دست کم گرفتی
=مچ دستاشو گرفتم:تو هیچ جایی نمیتونی بری بیب
_تو واقعا زده به سرت من دیگه واقعا نمیدونم چی بهت بگم
=فقط بگو ددی(عووووووف)
(و خب خلاصه اصمات صگیییییییی ناجور)شما مث یه تج/وز در نظر بگیرید
_عوضی اشغال (گریه)تو با من چیکار کردی ها
=بیب حواست باشه با ددیت چجوری حرف میزنی
_زدم توی گوشش : از این ب بعد اگه نزدیکم بشی میرم شکایت میکنم ازت
=پرتش کردم روی تخت و روش خیمه زدم:مثل اینکه هنوز ادب نشدن بعضیا
_ول کن دستمو فک کردی خیلی شاخی(بغض)خودت میدونی با من چیکار کردی چ بلایی سرم اوردی لذت هم بردی از کارات عوضی؟
صدای در میومد
+تیهونگ عوضی در رو باز کن تا در رو نکشستم تهیونگ(عربده)
خب خلاصه داداشا جونگکوک قوی با زورش زد در رو شکوند و شیطان را کشت😂🤌🏽😭
خب برگردیم به داستانننن
+
۱۱.۸k
۱۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.