*ات*
*ات*
مه هوارو گرفته بود. این خوب نیس...فک کنم بهتره برگردم خوابگاه.
خواستم برگردم که مایع سبزی رو شونم افتاد. شونمو پاک کردم
ات : این دیگ چیه ؟
مایع داغی بود . جلو پاهام بازم ازش میوفتاد. سرمو بالا گرفتم که با صحنه ای که دیدم خشکم زد. ا...ایاف کثولو....دقیقا بالا سرمه..با فریادی ک ازش در اومد فرار کردم. حالا چیکار کنم. نه نیزه دارم نه شمشیر. دوتا انگشتمو گزاشتم دهنم و سوت کشیدم که تاتال بیاد
*تهیونگ *
داشتم غذای تاتال رو میدادم که صدای سوتی شنیدم و تاتال از قفس رف بیرون و ازم دور شد
تهیونگ : چی شده
کوک : حتما دلیلی داره ک ات سوت زد
جیمین : بریم دنبالش؟
تهیونگ : اوهوم
*ات*
تاتال اومد سمتم سوارش شدم. سربازایی پیش دروازه بودن
ات : فرار کنین!
من نمیتونم باش مبارزه کنم.
یون : ات بکش عقب*داد*
ات : ا...اونی
یون رف سمتش و تونستم ازش فرار کنم. ولی یون بتنهایی نمیتونه جلوش وایسه. کاش سرباز مین بودن. چشمم به اسلحه ها خورد. یه نیزه برداشتم و برگشتم پیش یون
یون : ات فرار کن*داد*
ات : ا...اونی *شوکه*
نیزشو تو دهن ایاف کثولو نگه داشته و مایع سبزی دورش گرفته بود. ایافکثولو داشت قورتش میداد! خواستم برم سمتش که یدفه ایافکثولو نیزه رو شکوند و دهنشو بست.و به خاطر گرفتن نیزه دست یون قطع شد.
ات : یون....
*کوک*
رفتیم سمت ات دیدیم ایافکثولو یه میلیتری ات بود. ات هم یه دست قطع شده تو دستاش بود و شوکه شده اشک میریخت.
تهیونگ : تاحالا همچین چشم بزرگی با دهن ندیده بودم
جیمین : اون ایاف کثولوـه
کوک : ات ازش دور شو*داد*
دیدیم که ایافکثولو برگشت خواست بره. تعجب کردم ک چرا ات رو نخورد
*ات*
ات : فک کردی بعد اینکه یون رو بردی میزارم سالم برگردی
نیزه رو بدست گرفتم و دوییدم سمتش و نیزه رو پرت کردم سمتش ولی فایده نداشت و رفت. رو نازوهام نشستم
ات : یون...هق..اونی
مه هوارو گرفته بود. این خوب نیس...فک کنم بهتره برگردم خوابگاه.
خواستم برگردم که مایع سبزی رو شونم افتاد. شونمو پاک کردم
ات : این دیگ چیه ؟
مایع داغی بود . جلو پاهام بازم ازش میوفتاد. سرمو بالا گرفتم که با صحنه ای که دیدم خشکم زد. ا...ایاف کثولو....دقیقا بالا سرمه..با فریادی ک ازش در اومد فرار کردم. حالا چیکار کنم. نه نیزه دارم نه شمشیر. دوتا انگشتمو گزاشتم دهنم و سوت کشیدم که تاتال بیاد
*تهیونگ *
داشتم غذای تاتال رو میدادم که صدای سوتی شنیدم و تاتال از قفس رف بیرون و ازم دور شد
تهیونگ : چی شده
کوک : حتما دلیلی داره ک ات سوت زد
جیمین : بریم دنبالش؟
تهیونگ : اوهوم
*ات*
تاتال اومد سمتم سوارش شدم. سربازایی پیش دروازه بودن
ات : فرار کنین!
من نمیتونم باش مبارزه کنم.
یون : ات بکش عقب*داد*
ات : ا...اونی
یون رف سمتش و تونستم ازش فرار کنم. ولی یون بتنهایی نمیتونه جلوش وایسه. کاش سرباز مین بودن. چشمم به اسلحه ها خورد. یه نیزه برداشتم و برگشتم پیش یون
یون : ات فرار کن*داد*
ات : ا...اونی *شوکه*
نیزشو تو دهن ایاف کثولو نگه داشته و مایع سبزی دورش گرفته بود. ایافکثولو داشت قورتش میداد! خواستم برم سمتش که یدفه ایافکثولو نیزه رو شکوند و دهنشو بست.و به خاطر گرفتن نیزه دست یون قطع شد.
ات : یون....
*کوک*
رفتیم سمت ات دیدیم ایافکثولو یه میلیتری ات بود. ات هم یه دست قطع شده تو دستاش بود و شوکه شده اشک میریخت.
تهیونگ : تاحالا همچین چشم بزرگی با دهن ندیده بودم
جیمین : اون ایاف کثولوـه
کوک : ات ازش دور شو*داد*
دیدیم که ایافکثولو برگشت خواست بره. تعجب کردم ک چرا ات رو نخورد
*ات*
ات : فک کردی بعد اینکه یون رو بردی میزارم سالم برگردی
نیزه رو بدست گرفتم و دوییدم سمتش و نیزه رو پرت کردم سمتش ولی فایده نداشت و رفت. رو نازوهام نشستم
ات : یون...هق..اونی
۴۷.۱k
۱۲ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.