.
.
زبونم لال اگر بخوام بگم از دوستداشتنت خسته شدم..
ولی من از نداشتنت خستم
از اینکه هرجا باید باشی نیستی،از اینکه همیشه حواسم باید به نبودنت باشه،از اینکه چقدر حسرت داره توی دلم تلنبار میشه،که چقدر حرف دارم باهات،خستم از اینکه هرشب باید به جای خودت به عکست نگاه کنم..
خستم از وایستادن پشت ویترین مغازهها و تصور کردنت توی لباسهایی که میدونم بهت میاد..
خستم از اینکه جادههارو تنها میرم و میام ولی آهنگهایی که تو دوستداری رو گوش میدم..
خستم از اینکه هروقت میخوام ببینمت باید چشمام رو ببندم..
زبونم لال اگر بخوام بگم از دوستداشتنت خسته شدم..
ولی من از بلاتکلیفی خسته شدم،از این احوالی که خودم برای خودم درست کردم،از اینکه تو نیستی ولی من ازت دست نکشیدم..
خستم از انتظار،از منتظر بودن توی اتاق تاریکی که هیچ روزنهینوری نداره...از منتظر بودن برای کسی که نگفت منتظرم باش برمیگردم...
از منتظر بودن برای تو
برای تویی که دوستم نداری..
زبونم لال اگر بخوام بگم از دوستداشتنت خسته شدم..
ولی من از نداشتنت خستم
از اینکه هرجا باید باشی نیستی،از اینکه همیشه حواسم باید به نبودنت باشه،از اینکه چقدر حسرت داره توی دلم تلنبار میشه،که چقدر حرف دارم باهات،خستم از اینکه هرشب باید به جای خودت به عکست نگاه کنم..
خستم از وایستادن پشت ویترین مغازهها و تصور کردنت توی لباسهایی که میدونم بهت میاد..
خستم از اینکه جادههارو تنها میرم و میام ولی آهنگهایی که تو دوستداری رو گوش میدم..
خستم از اینکه هروقت میخوام ببینمت باید چشمام رو ببندم..
زبونم لال اگر بخوام بگم از دوستداشتنت خسته شدم..
ولی من از بلاتکلیفی خسته شدم،از این احوالی که خودم برای خودم درست کردم،از اینکه تو نیستی ولی من ازت دست نکشیدم..
خستم از انتظار،از منتظر بودن توی اتاق تاریکی که هیچ روزنهینوری نداره...از منتظر بودن برای کسی که نگفت منتظرم باش برمیگردم...
از منتظر بودن برای تو
برای تویی که دوستم نداری..
۱.۴k
۱۹ دی ۱۴۰۳