پارت ❽
پارت ❽
.
. روز ماموریت از دید اکوتاگاوا
صبح زود از خواب بیدار شدم لباس هام رو پوشیدم دست گاه کوچیکی که دازای سان داده بود رو برداشتم و صبحانه رو با اژانس خوردیم و دازای سان وچویا سان اومدن با جینکو راه افتادیم وقتی رسیدیم مدرسه دازای سان و چویا سان هم رفتن
ولی دروغ نگم نگران اتسوشی هستم فقط یکم چون دازای سان گفت مدرسه پر قلدره ولی باچیزی که دازای سان دیشب به من گفت پرام و راشومون هام ریخت
(فلش بک به دیشب)
دازای سان و چویا سان وارد اتاقم شدن
دازای سان: اکوتاگاوا همونطور که گفتم اون مدرسه پراز قلدره ولی یه چیز دیگه هم توی اون مدرسه زیاده اونم بچه های هیز هست
چویا الان بهم گفت ولی اتسوشی نفهمه
چویا : اهای نردبونِ بانداژی من گفتم به اتسوشی هم بگیم
دازای: نه اتسوشی اگه هم که بفهمه کاری از دستش ساخته نیست اخه باید تو نقشش فرو بره نقشه اتسوشی بچه ی باهوش و زرنگ کلاسه که البته باید نقش ضعیف بودن دربیاره و اکوتاگاوا باید نقش بچه های بیخیال رو بازی کنی
( پایان فلش بک )
در دفتر مدیر از دید اتسوشی
اکوتاگاوا اروم دستگاه کوچیک رو بهم داد و من کنار میز مدیر وایسادن بعد معرفی و پرکردن فرم مدیر درحالی که لب تابش رو ورداشت گف
مدیر: خیلی خوش اومدین به این مدرسه
منم ادعای بچه مثبت کردم دستم رو بردم زیر لبتابش و اون دستگاه رو چسبوندم و برای اینکه مشکوک نشم گفتم
اتسوشی: لطفا اجازه بدین من براتون بیارمش
مدیر : نه خودم میارمش
و من دستم روکشیدم و یه لبخند بهش زدم
رفتیم تو کلاس تا رفتم تو بعضی ها با چهره ی منحرف بهم نگاه کردن بعصی ها هم انگار نقشه قتل منو میچیدن
معلم: خودتونو معرفی کنید
اتسوشی : های سلام من ناکاجیما اتسوشی هستم امید وارم باهم کنار بیایم
اکوتاگاوا: سلام من اکوتاگاوا هستم
.
.
ادامه بمونه واسه فردا🍭🧋
.
. روز ماموریت از دید اکوتاگاوا
صبح زود از خواب بیدار شدم لباس هام رو پوشیدم دست گاه کوچیکی که دازای سان داده بود رو برداشتم و صبحانه رو با اژانس خوردیم و دازای سان وچویا سان اومدن با جینکو راه افتادیم وقتی رسیدیم مدرسه دازای سان و چویا سان هم رفتن
ولی دروغ نگم نگران اتسوشی هستم فقط یکم چون دازای سان گفت مدرسه پر قلدره ولی باچیزی که دازای سان دیشب به من گفت پرام و راشومون هام ریخت
(فلش بک به دیشب)
دازای سان و چویا سان وارد اتاقم شدن
دازای سان: اکوتاگاوا همونطور که گفتم اون مدرسه پراز قلدره ولی یه چیز دیگه هم توی اون مدرسه زیاده اونم بچه های هیز هست
چویا الان بهم گفت ولی اتسوشی نفهمه
چویا : اهای نردبونِ بانداژی من گفتم به اتسوشی هم بگیم
دازای: نه اتسوشی اگه هم که بفهمه کاری از دستش ساخته نیست اخه باید تو نقشش فرو بره نقشه اتسوشی بچه ی باهوش و زرنگ کلاسه که البته باید نقش ضعیف بودن دربیاره و اکوتاگاوا باید نقش بچه های بیخیال رو بازی کنی
( پایان فلش بک )
در دفتر مدیر از دید اتسوشی
اکوتاگاوا اروم دستگاه کوچیک رو بهم داد و من کنار میز مدیر وایسادن بعد معرفی و پرکردن فرم مدیر درحالی که لب تابش رو ورداشت گف
مدیر: خیلی خوش اومدین به این مدرسه
منم ادعای بچه مثبت کردم دستم رو بردم زیر لبتابش و اون دستگاه رو چسبوندم و برای اینکه مشکوک نشم گفتم
اتسوشی: لطفا اجازه بدین من براتون بیارمش
مدیر : نه خودم میارمش
و من دستم روکشیدم و یه لبخند بهش زدم
رفتیم تو کلاس تا رفتم تو بعضی ها با چهره ی منحرف بهم نگاه کردن بعصی ها هم انگار نقشه قتل منو میچیدن
معلم: خودتونو معرفی کنید
اتسوشی : های سلام من ناکاجیما اتسوشی هستم امید وارم باهم کنار بیایم
اکوتاگاوا: سلام من اکوتاگاوا هستم
.
.
ادامه بمونه واسه فردا🍭🧋
۵.۷k
۱۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.