Part⁶
Part⁶
علامت ها: یونا+/ تهیونگ-/ سوجین&/ جیون×/ هانول@/ سیون¢/ کیوم£
+ چیکار میکنی دستم و ول کن
زور زیادی که منعکس شده بود توی دستاش، روی مچم خالی میکرد و محکم بین انگشتاش میفشرد. وقتی دستم و ول کرد رد انگشتاش مچم و سرخ کرده بود
حرصی و عصبی به دیوار کوبیدم و با صدای نسبتا بلندی گفت
_ اینجا چه غلطی میکنی
+ مثل تو اومدم خوشگذرونی مشخص نیست؟
_ با کی اومدی
+ به تو هیچ ربطی نداره
دستش و روی دیواری که بهش چسبیده بودم کوبید و با صدای بلندی گفت
_ گفتم با کدوم حرومزاده ای اومدی
متقابلاً داد کشیدم
+ با سورنا حالا خیالت راحت شد
کلافه دستی تو موهاش کشید و تهدید وار و با تحکم گفت
_ همین الان برمیگردی خونه
+ تو کسی نیستی که بهم بگه چیکار کنم یا چیکار نکنم
نفسش رو صدادار و محکم بیرون داد مکثی کردم و گفتم
+ برو کنار میخوام برم خوش بگذرونم
دستش و که به دیوار تکیه داده بود برداشت. به حیاط برگشتم و با چشمام دنبال سورنا گشتم که کنار استخر ایستاده بود و تنهایی مینوشید کنارش رفتم و وقتی میخواست نوشیدنیش و سر بکشه تو هوا از دستش گاپیدم و سر کشیدم
با تعجب نگاهم کرد
: ویسکی هم مینوشی؟ عجب تیکه ای هستی تو دختر
دور دهنم و پاک کردم و شات و روی میز کوبیدم و از دور نگاهی به صورت سرد و خمارش و اخمای توهم رفته و چشمای تیله ای مسخش که تندیش سنگ میبرید و خون به پا میکرد انداختم
+ بریم پیست رقص؟
سورنا لبخندی زد
: اره چرا که نه
شیشه ابجو رو برداشتم و به پیست رقص رفتیم و به بقیه ملحق شدیم موهام و پیچ و تاب میدادم و به کمرم قوص میدادم و دستام و بالای سرم میبردم و پایین تنه مو تکون میدادم و خودم و به سورنا می مالیدم و رقص پارتنری میکردیم به چشمای تهیونگ که حرص و آتیش ازش میبارید نگاهی کردم و قلوپ دیگه ای از ابجورو مهمون معده ام کردم
: دیگه بسه یونا
اخم کردم
+ انقدر حوصله سر بر نباش دیگه.. داریم خوش میگذرونیم
شونه هام و گرفت از پیست خارجم کرد و روی صندلی پشت به استخر نشوندم
: میرم برات آب بگیرم
سرم گیج میرفت و سنگین شده بود. از طرفی گلوم میسوزید و به شدت درد میکرد
: بگیر
به سختی دستم و بلند کردم و ابو ازش گرفتم.
: بهتری؟
+ اره فک کنم..
: حالت تهوع نداری؟
+ نه..واقعا نه
تصویر تهیونگ جلوی چشمام اومد آروم از سورنا پرسیدم
+ هنوز داره نگاه میکنه؟
با تعجب گفت
: کی
+ تهیونگ
ابرویی بالا انداخت
: پس همه این اتیشا زیر سر اونه..
وقتی به صورتم نگاهی انداخت و متوجه شد این مسئله چقدر برام مهمه نامحسوس نگاهی به پشتش انداخت
: اره .. خیره!
ادامه دارد.....
شرط آپ هشت لایک
ممنون بخاطر حمایت لطفا به دوستانتون هم معرفی کنید تا بیشتر بشیم🫂💗
علامت ها: یونا+/ تهیونگ-/ سوجین&/ جیون×/ هانول@/ سیون¢/ کیوم£
+ چیکار میکنی دستم و ول کن
زور زیادی که منعکس شده بود توی دستاش، روی مچم خالی میکرد و محکم بین انگشتاش میفشرد. وقتی دستم و ول کرد رد انگشتاش مچم و سرخ کرده بود
حرصی و عصبی به دیوار کوبیدم و با صدای نسبتا بلندی گفت
_ اینجا چه غلطی میکنی
+ مثل تو اومدم خوشگذرونی مشخص نیست؟
_ با کی اومدی
+ به تو هیچ ربطی نداره
دستش و روی دیواری که بهش چسبیده بودم کوبید و با صدای بلندی گفت
_ گفتم با کدوم حرومزاده ای اومدی
متقابلاً داد کشیدم
+ با سورنا حالا خیالت راحت شد
کلافه دستی تو موهاش کشید و تهدید وار و با تحکم گفت
_ همین الان برمیگردی خونه
+ تو کسی نیستی که بهم بگه چیکار کنم یا چیکار نکنم
نفسش رو صدادار و محکم بیرون داد مکثی کردم و گفتم
+ برو کنار میخوام برم خوش بگذرونم
دستش و که به دیوار تکیه داده بود برداشت. به حیاط برگشتم و با چشمام دنبال سورنا گشتم که کنار استخر ایستاده بود و تنهایی مینوشید کنارش رفتم و وقتی میخواست نوشیدنیش و سر بکشه تو هوا از دستش گاپیدم و سر کشیدم
با تعجب نگاهم کرد
: ویسکی هم مینوشی؟ عجب تیکه ای هستی تو دختر
دور دهنم و پاک کردم و شات و روی میز کوبیدم و از دور نگاهی به صورت سرد و خمارش و اخمای توهم رفته و چشمای تیله ای مسخش که تندیش سنگ میبرید و خون به پا میکرد انداختم
+ بریم پیست رقص؟
سورنا لبخندی زد
: اره چرا که نه
شیشه ابجو رو برداشتم و به پیست رقص رفتیم و به بقیه ملحق شدیم موهام و پیچ و تاب میدادم و به کمرم قوص میدادم و دستام و بالای سرم میبردم و پایین تنه مو تکون میدادم و خودم و به سورنا می مالیدم و رقص پارتنری میکردیم به چشمای تهیونگ که حرص و آتیش ازش میبارید نگاهی کردم و قلوپ دیگه ای از ابجورو مهمون معده ام کردم
: دیگه بسه یونا
اخم کردم
+ انقدر حوصله سر بر نباش دیگه.. داریم خوش میگذرونیم
شونه هام و گرفت از پیست خارجم کرد و روی صندلی پشت به استخر نشوندم
: میرم برات آب بگیرم
سرم گیج میرفت و سنگین شده بود. از طرفی گلوم میسوزید و به شدت درد میکرد
: بگیر
به سختی دستم و بلند کردم و ابو ازش گرفتم.
: بهتری؟
+ اره فک کنم..
: حالت تهوع نداری؟
+ نه..واقعا نه
تصویر تهیونگ جلوی چشمام اومد آروم از سورنا پرسیدم
+ هنوز داره نگاه میکنه؟
با تعجب گفت
: کی
+ تهیونگ
ابرویی بالا انداخت
: پس همه این اتیشا زیر سر اونه..
وقتی به صورتم نگاهی انداخت و متوجه شد این مسئله چقدر برام مهمه نامحسوس نگاهی به پشتش انداخت
: اره .. خیره!
ادامه دارد.....
شرط آپ هشت لایک
ممنون بخاطر حمایت لطفا به دوستانتون هم معرفی کنید تا بیشتر بشیم🫂💗
۴.۶k
۰۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.