خاطرات↩سمی🐚

خاطرات
توی اعماق ذهن ناامیدم
آره، همشون خیلی احمقانه بنظر می‌رسیدن
درست مثل عشق تو که همه جا باهامه
هنوز هم گریه می‌کنیم، می‌خندیم
به خاطراتی که یکی بعد از دیگری به ذهنم میان
نمیتونم تکون بخورم و حرکت کنم
معجزه دیدن و ملاقات تو
من یه نفر رو میخوام
هر روزم مثل یه تونل طولانی و درازه
نمیخوام وجود کس دیگه‌ای رو حس کنم
نمیخوام شک و تردیدی داشته باشم
بنظر میرسه که همه این کارایی که کردم فقط تصوراتم بودن
بیشتر بیا باهم بازی کنیم
بیا قبل از اینکه خیلی دیر بشه
ادامه داره
من ارزشم خیلی بیشتر از ایناست
نباید گریه کنی، نگران نباش
خاطرات باارزش و خاص من
میدونم که قراره تنها بشم
the memories
In the depths of my mind, I am disappointed
Yeah, they all looked pretty silly
Just like your love that is with me everywhere
We still cry, we laugh
To the memories that come to my mind one after the other
I can't shake and move
The miracle of seeing and meeting you
I want someone
Every day is like a long tunnel
I don't want to feel someone else's presence
I don't want to have doubts
It seems that all these things I did were just my imagination
Let's play together more
Come before it's too late
continues
I am worth much more than this
You shouldn't cry, don't worry
My precious and special memories
I know I'm going to be alone

@sami_karen