بابک
بعضی روزها را با بی تفاوتی هر چه تمام می گذرانی
آن قدر بی تفاوت که آماده ی بدترین اتفاقات هستی
انگار نه انگار که مورچه ای زیر پایت در حال جان دادن است
و یا بی خیال به این که ؛
کسی جایی به انتظار برای آمدنت ساعت ها نشسته است
مثل یک نوع خودکشی می ماند .
شبیه یک تنبیه برای خوب نبودنت .
خودت را در اتاق و خانه ات ساعت ها محبوس می کنی .
برای خودت مجازات تعیین می کنی .
با خودت لج می کنی و در تلاش برای پیروز شدن در نبرد با خودت چه کارها که نمی کنی
و
سرانجام این نبرد چه بی حاصل .
باز یک شروع و یک نگرانی در وجود
دلم یک لمس می خواهد ...
شبیه لمس تن یک دونده در خط پایان...
آن قدر بی تفاوت که آماده ی بدترین اتفاقات هستی
انگار نه انگار که مورچه ای زیر پایت در حال جان دادن است
و یا بی خیال به این که ؛
کسی جایی به انتظار برای آمدنت ساعت ها نشسته است
مثل یک نوع خودکشی می ماند .
شبیه یک تنبیه برای خوب نبودنت .
خودت را در اتاق و خانه ات ساعت ها محبوس می کنی .
برای خودت مجازات تعیین می کنی .
با خودت لج می کنی و در تلاش برای پیروز شدن در نبرد با خودت چه کارها که نمی کنی
و
سرانجام این نبرد چه بی حاصل .
باز یک شروع و یک نگرانی در وجود
دلم یک لمس می خواهد ...
شبیه لمس تن یک دونده در خط پایان...
۳۸۲
۳۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.