چه دلتنگم و مشتاق
چه دلتنگم و مشتاق
از چه و برای چه نمیدانم...
من ان سیمرغ آتشین بال شکسته در قفسم
که از پشت سماجت این میله ها
منظره ای می بینم که تلاش مذبوحانه ی واژه ها را در مصاف وصفش به تماشا نشسته است
نغمه هایی می شنوم که قاصدکان سکوت را در سینه ام به رقصی حیرت انگیز در می آورد
مخمور اینهمه رایحه ی بی اختیارم
که کران تا کران اقیانوس آرام روحم را در میان گرفته اند...
چه کسی میداند این غم شوق آلوده در چشمان من
از تماشای کدام عظمت،
به موج بیقرار اشک زده است
کو محرم مجنونی که کتاب ناخوانده ی ادراک مرا از خطوط پیشانی ام بخواند
و زخمهایم را به رگبار رنج نبندد
کجاست اقیانوس چشمی که آسمان نگاهم را جام تماشا شود
و بارانهای بیگاه اشتیاقم را در سینه ی خویش ماوا دهد
رسته ام از سوسوی عشقهایی که زنده به فتیله ی هوسند
از همانهایی که همت روح الهی را به زیر میکشند
و عقل را در زنجیر سرافکندگی وامیگذارند...
آری...
هرگز این جسم محدود را به حریم نورانی و بی نهایت عشق راه نیست...
#حق-پایدار-است
از چه و برای چه نمیدانم...
من ان سیمرغ آتشین بال شکسته در قفسم
که از پشت سماجت این میله ها
منظره ای می بینم که تلاش مذبوحانه ی واژه ها را در مصاف وصفش به تماشا نشسته است
نغمه هایی می شنوم که قاصدکان سکوت را در سینه ام به رقصی حیرت انگیز در می آورد
مخمور اینهمه رایحه ی بی اختیارم
که کران تا کران اقیانوس آرام روحم را در میان گرفته اند...
چه کسی میداند این غم شوق آلوده در چشمان من
از تماشای کدام عظمت،
به موج بیقرار اشک زده است
کو محرم مجنونی که کتاب ناخوانده ی ادراک مرا از خطوط پیشانی ام بخواند
و زخمهایم را به رگبار رنج نبندد
کجاست اقیانوس چشمی که آسمان نگاهم را جام تماشا شود
و بارانهای بیگاه اشتیاقم را در سینه ی خویش ماوا دهد
رسته ام از سوسوی عشقهایی که زنده به فتیله ی هوسند
از همانهایی که همت روح الهی را به زیر میکشند
و عقل را در زنجیر سرافکندگی وامیگذارند...
آری...
هرگز این جسم محدود را به حریم نورانی و بی نهایت عشق راه نیست...
#حق-پایدار-است
۴۳۴
۳۱ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.