رمان زندگی جدیدم پارت 16
جونگکوک_
همنجوری داشتم به ات نگاه میکردم اوففف تهیونگ الان وقت اومدن بود خدایی
ات_
وقتی رفتیم جونگکوک داشت نگاهم میکرد این منو خجالت میداد وایی من چکار کردم باید جلوشو میگرفتم اوففف بعدش رسیدم خونه منم رفتم بالا تهیونگ صدا هم زدم
تهیونگ_ بله
ات_ میشه پیشم بخوابی
تهیونگ_ باشه مشکلی نیست
ات_ مرسی
بعدش تهیونگ_ اومد پیشم خاست روش بکنه اونور که من نذاشتم بعد پریدم رفتم تو بغلش
تهیونگ_
اون داشت چکارمیکرد بغلم کرد منم گفتم ولش کنم رفتم بغلش کردم ولی اصلن نمیتوستم بخابم اوفف ولیی نباید ای کاری احمقانی بکنم برا همین خودمو زدم به اون راه چند دقیقه خابیدم
همنجوری داشتم به ات نگاه میکردم اوففف تهیونگ الان وقت اومدن بود خدایی
ات_
وقتی رفتیم جونگکوک داشت نگاهم میکرد این منو خجالت میداد وایی من چکار کردم باید جلوشو میگرفتم اوففف بعدش رسیدم خونه منم رفتم بالا تهیونگ صدا هم زدم
تهیونگ_ بله
ات_ میشه پیشم بخوابی
تهیونگ_ باشه مشکلی نیست
ات_ مرسی
بعدش تهیونگ_ اومد پیشم خاست روش بکنه اونور که من نذاشتم بعد پریدم رفتم تو بغلش
تهیونگ_
اون داشت چکارمیکرد بغلم کرد منم گفتم ولش کنم رفتم بغلش کردم ولی اصلن نمیتوستم بخابم اوفف ولیی نباید ای کاری احمقانی بکنم برا همین خودمو زدم به اون راه چند دقیقه خابیدم
۵.۰k
۰۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.