خون اشام کیوت پارت ۷
خیالم راحت شد که جیا حالش خوبه.
جیمین: بیا ببرمت اتاقم یکم استراحت کن.
لینا: باشه مرسی
باهم رفتیم اتاقش وقتی رفتم توی اتاق خیلی خوشگل بود روی تخت دراز کشیدم که نفهمیدم کی خوابم برد.
از زبان جیمین:
خیلی کیوت و خوشگله دوست دارم بیشتر باهاش اشنا بشم اگه بهش بگم که من یک ومپایرم میترسه یا نه؟؟
از زبان راوی:
جیمین میترسید که اگه بهش بگه کیه ازش متنفر بشه و تصمیم گرفت فعلا نگه.
دو ساعت گذشت که ..
از زبان لینا:
از خواب بلند شدم و تصمیم گرفتم برم اتاقی که توش جیا هست
رفتم توش دیدم عین خرس خوابیده بیدارش کردم که دیدم با ترس بهم نگاه کرد.
جیا: ل.. لینا خودتی؟؟؟؟
لینا: اره اره خودمم
جیا: اینجا کجاستتتتت
لینا: هیسسس دهنتو ببند تا برات توضیح بدم.
همه ی ماجرا رو براس تعریف کردم.
جیا: وایی طرف چه قدر مهربون بوده که مارو اورده اینجا.
لینا: اوهوم خب حالا بیا بریم پیشش
جیا: اوک
رفتیم پایین که دیدیم جیمین روی مبل دراز کشیده و خوابه رفتیم سمتش که جیا خواست بیدارش کنه ولی من نزاشتم اخه دلم نمیومد بیدارش کنم خیلی کیوت خوابیده بود.
لینا: ولش ببدارش نکنیم تو برو اتاق بشین منم میام پیشت.
جیا رفت که منم رفتم سمت اشپزخونه و خیلی گشنم بود در یخچال رو باز کردم و با چیزی که دیدم خیلی ترسیدم...
شرط 1۵ لایک
جیمین: بیا ببرمت اتاقم یکم استراحت کن.
لینا: باشه مرسی
باهم رفتیم اتاقش وقتی رفتم توی اتاق خیلی خوشگل بود روی تخت دراز کشیدم که نفهمیدم کی خوابم برد.
از زبان جیمین:
خیلی کیوت و خوشگله دوست دارم بیشتر باهاش اشنا بشم اگه بهش بگم که من یک ومپایرم میترسه یا نه؟؟
از زبان راوی:
جیمین میترسید که اگه بهش بگه کیه ازش متنفر بشه و تصمیم گرفت فعلا نگه.
دو ساعت گذشت که ..
از زبان لینا:
از خواب بلند شدم و تصمیم گرفتم برم اتاقی که توش جیا هست
رفتم توش دیدم عین خرس خوابیده بیدارش کردم که دیدم با ترس بهم نگاه کرد.
جیا: ل.. لینا خودتی؟؟؟؟
لینا: اره اره خودمم
جیا: اینجا کجاستتتتت
لینا: هیسسس دهنتو ببند تا برات توضیح بدم.
همه ی ماجرا رو براس تعریف کردم.
جیا: وایی طرف چه قدر مهربون بوده که مارو اورده اینجا.
لینا: اوهوم خب حالا بیا بریم پیشش
جیا: اوک
رفتیم پایین که دیدیم جیمین روی مبل دراز کشیده و خوابه رفتیم سمتش که جیا خواست بیدارش کنه ولی من نزاشتم اخه دلم نمیومد بیدارش کنم خیلی کیوت خوابیده بود.
لینا: ولش ببدارش نکنیم تو برو اتاق بشین منم میام پیشت.
جیا رفت که منم رفتم سمت اشپزخونه و خیلی گشنم بود در یخچال رو باز کردم و با چیزی که دیدم خیلی ترسیدم...
شرط 1۵ لایک
۸.۸k
۱۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.