پارت هشتم فیک ماه کامل 🌑🌕
با صدای زنگ گوشی جیمین بیدار شدم نگاش کردم .
داشت حاضر میشد بره + کجا داری میری؟
_ شرکت برو دوش بگیر
+ خیلی عوضی ازم لذت بردی الآنم میری میگی دوش بگیر رفتم زیر پتو
_ ایشششش پاشو حاضر شو میریم بیرون
+خدایییی ؟
_ اره راه بیوفت
سریع حاضر شدم یه شلوارک تاپ پوشیدم رفتیم یه پاساژ معروف توی کره مغازه هارو نگا میکردم
+خیلی قشنگن لباسا ولی اینا خیلی گرونن
_هر چی دوست داری بگو میخرم
+ واقعاااا ؟
_ اوهوم
پریدم لپش بوسیدم
ویو جیمین : اون زیادی شیطونه وقتی لپم بوسید ناخوداگاه لبخند زدم حس خوبیه که ماله من دلم میخواد همیشه این شیطونیاش ببینم رفت کلی مغازه لباس نگا میکرد امتحان میکرد همه نگامون میکردن همه لباسا بهش میاد با اینکه اون بدن ریزه میزش تو بغلم گم میشه ولی زیادی بدن کوچولوش دوست دارم
کلی خرید کرد رفتم واسش بستنی گرفتم
از یه جا میرفت یه جا دیگه اخلاقش مثل بچه های دو سالس
گوشیم زنگ خورد تهیونگ بود
ویو ا/ت: یه دفعه چهره جیمین تعقیر کرد نگاش میکردم رفتم سمتش +جیمین ؟ چیشده؟
حتی نگامم نکرد . بغض کردم _باید برگردیم خونه
+ ولی جیمین آخه
_ بریم رفتیم خونه خریدا آوردن بالا جیمین به خدمتکار گفت ساکش جمع کنن
+ جیمین کجا میخوای بری
_باید برم به ماموریت شاید یکم طول بکشه مراقب خودت باش هر از گاهی میخوای تنها نباشی برو پیش مامان بابات
+ ولی جیمین آخه
لبم بوسید بغلم کرد عاشقتم
+ خب منم عاشقتم ولی میشه منم بیام
_ نمیشه بیبی خطرناکه برگشتم همش پیشت میمونم باشه
جیمین رفت نشستم رو کاناپه زانو هام بغل کردم .
عکسای خریدا اسلایدا بعده
داشت حاضر میشد بره + کجا داری میری؟
_ شرکت برو دوش بگیر
+ خیلی عوضی ازم لذت بردی الآنم میری میگی دوش بگیر رفتم زیر پتو
_ ایشششش پاشو حاضر شو میریم بیرون
+خدایییی ؟
_ اره راه بیوفت
سریع حاضر شدم یه شلوارک تاپ پوشیدم رفتیم یه پاساژ معروف توی کره مغازه هارو نگا میکردم
+خیلی قشنگن لباسا ولی اینا خیلی گرونن
_هر چی دوست داری بگو میخرم
+ واقعاااا ؟
_ اوهوم
پریدم لپش بوسیدم
ویو جیمین : اون زیادی شیطونه وقتی لپم بوسید ناخوداگاه لبخند زدم حس خوبیه که ماله من دلم میخواد همیشه این شیطونیاش ببینم رفت کلی مغازه لباس نگا میکرد امتحان میکرد همه نگامون میکردن همه لباسا بهش میاد با اینکه اون بدن ریزه میزش تو بغلم گم میشه ولی زیادی بدن کوچولوش دوست دارم
کلی خرید کرد رفتم واسش بستنی گرفتم
از یه جا میرفت یه جا دیگه اخلاقش مثل بچه های دو سالس
گوشیم زنگ خورد تهیونگ بود
ویو ا/ت: یه دفعه چهره جیمین تعقیر کرد نگاش میکردم رفتم سمتش +جیمین ؟ چیشده؟
حتی نگامم نکرد . بغض کردم _باید برگردیم خونه
+ ولی جیمین آخه
_ بریم رفتیم خونه خریدا آوردن بالا جیمین به خدمتکار گفت ساکش جمع کنن
+ جیمین کجا میخوای بری
_باید برم به ماموریت شاید یکم طول بکشه مراقب خودت باش هر از گاهی میخوای تنها نباشی برو پیش مامان بابات
+ ولی جیمین آخه
لبم بوسید بغلم کرد عاشقتم
+ خب منم عاشقتم ولی میشه منم بیام
_ نمیشه بیبی خطرناکه برگشتم همش پیشت میمونم باشه
جیمین رفت نشستم رو کاناپه زانو هام بغل کردم .
عکسای خریدا اسلایدا بعده
۱۵.۴k
۰۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.