دکترمافیا پارت ۱
دوستان اول دکتر مافیا رو میفرستم رای بیشتر با دکتر مافیا بود😁
_________________
ویو ا/ت
ساعت ۶ بیدار شدم رفتم حموم یه دوش ۱۰ مینی گرفتم و اومدم بدنم رو خشک کردم و یه لباس بیرونی پوشیدم
رفتم پایین یه صبحونه ساده درست کردم و خوردم ساعت ۶:۳۰ بود لباس اسپرتم رو پوشیدم و کمی پیاده روی کردم و بعد از پیاده روی هم راه افتادم به سمت مطب
لباس هام رو عوض کردم و شروع به کار کردم
* کار خاصی نکرد به چندتا بیمار که اومدن رسیدگی کرد *
*پرش زمانی بعد از کار*
هوففف خسته شدم امروز چقدر کار داشتم نگاه به ساعت کردم ساعت ۱۲ بود😳
لباس هام مو عوض کردم و وسایلم رو برداشتم و راه افتادم به سمت خونه خیابون خیلی خلوت بود و من از این میترسیدم نزدیک خونه ام بودم که از یه کوچه صدای ناله شنیدم ( وات د فاخخخخخ)
رفتم سمت کوچه دیدم یه مرد روی زمینه دستش رو گذاشته رو پهلوش کلی خون ازش رفته سریع رفتم پیشش
ا/ت : آقا آقا حالتون خوبه صدای منو میشنوید ( خوبه خودتم گفتی خون زیاد از دست داده الان چطوری حالش خوب باشه؟)
جوابی نشنیدم با هزار بدبختی اونو به خونه بردم و گذاشتمش تو اتاق مخصوص(خونه ی ا/ت ۳ تا اتاق خواب داره که یکی از اتاق خواب ها رو مخصوص کار های دکتریش کرده)
وضعیتش رو چک کردم خون زیادی از دست داده بود کمی از خونش برداشتم تا بفهمم نوع خونش چیه جواب رو که نگاه کردم سریع یه کیسه خون برداشتم و بهش وصل کردم زخمش هم بخیه زدم کلش شب رو مراقبش بودم
*پرش زمانی به فردا*
از خواب بیدار شدم دیدم هنوز تو اون اتاقم امروز رفتم تو اتاق خودم یه دوش گرفتم و لباس پوشیدم رفتم پایین که صبحونه بخورم صبحونه رو درست کردم خواستم اولین لقمه رو بخورم که صدای فریاد مرده رو شنیدم سریع رفتم بالا
همش داشت ناله میکرد و (نمیدونم چطوری بگم ولی حالت تشنجه ولی تشنج نیست خودتون بفهمید دیگه😂😁)
سریع رفتم پیشش داشت از تب میسوخت یه ارام بخش بهش زدم و رفتم پایین یه سطل کوچیک آب آوردم با دستمال
دستمال رو خیس کردم و روی سرش آروم میکشیدم که تبش بعد چند مین اومد پایین
اسلاید ۲ لباسش برای بیرون
اسلاید ۳ لباس دکتریش
اسلاید ۴ لباس خونگیش
پارت ۲ رو ننوشتم بنویسم میفرستم😁
_________________
ویو ا/ت
ساعت ۶ بیدار شدم رفتم حموم یه دوش ۱۰ مینی گرفتم و اومدم بدنم رو خشک کردم و یه لباس بیرونی پوشیدم
رفتم پایین یه صبحونه ساده درست کردم و خوردم ساعت ۶:۳۰ بود لباس اسپرتم رو پوشیدم و کمی پیاده روی کردم و بعد از پیاده روی هم راه افتادم به سمت مطب
لباس هام رو عوض کردم و شروع به کار کردم
* کار خاصی نکرد به چندتا بیمار که اومدن رسیدگی کرد *
*پرش زمانی بعد از کار*
هوففف خسته شدم امروز چقدر کار داشتم نگاه به ساعت کردم ساعت ۱۲ بود😳
لباس هام مو عوض کردم و وسایلم رو برداشتم و راه افتادم به سمت خونه خیابون خیلی خلوت بود و من از این میترسیدم نزدیک خونه ام بودم که از یه کوچه صدای ناله شنیدم ( وات د فاخخخخخ)
رفتم سمت کوچه دیدم یه مرد روی زمینه دستش رو گذاشته رو پهلوش کلی خون ازش رفته سریع رفتم پیشش
ا/ت : آقا آقا حالتون خوبه صدای منو میشنوید ( خوبه خودتم گفتی خون زیاد از دست داده الان چطوری حالش خوب باشه؟)
جوابی نشنیدم با هزار بدبختی اونو به خونه بردم و گذاشتمش تو اتاق مخصوص(خونه ی ا/ت ۳ تا اتاق خواب داره که یکی از اتاق خواب ها رو مخصوص کار های دکتریش کرده)
وضعیتش رو چک کردم خون زیادی از دست داده بود کمی از خونش برداشتم تا بفهمم نوع خونش چیه جواب رو که نگاه کردم سریع یه کیسه خون برداشتم و بهش وصل کردم زخمش هم بخیه زدم کلش شب رو مراقبش بودم
*پرش زمانی به فردا*
از خواب بیدار شدم دیدم هنوز تو اون اتاقم امروز رفتم تو اتاق خودم یه دوش گرفتم و لباس پوشیدم رفتم پایین که صبحونه بخورم صبحونه رو درست کردم خواستم اولین لقمه رو بخورم که صدای فریاد مرده رو شنیدم سریع رفتم بالا
همش داشت ناله میکرد و (نمیدونم چطوری بگم ولی حالت تشنجه ولی تشنج نیست خودتون بفهمید دیگه😂😁)
سریع رفتم پیشش داشت از تب میسوخت یه ارام بخش بهش زدم و رفتم پایین یه سطل کوچیک آب آوردم با دستمال
دستمال رو خیس کردم و روی سرش آروم میکشیدم که تبش بعد چند مین اومد پایین
اسلاید ۲ لباسش برای بیرون
اسلاید ۳ لباس دکتریش
اسلاید ۴ لباس خونگیش
پارت ۲ رو ننوشتم بنویسم میفرستم😁
۱۳.۹k
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.