🖤پادشاه من🖤 پارت ۶۷
از زبان ا.ت: رفتم آماده شدم یه لباس گرانچ پوشیدم و رفتم که برم بیرون حوصلم سر رفته بود داشتم میرفتم از اتاق بیرون که دیدم کوک وسط چارچوب در وایساده. گفت:
کوک: به سلامتی کجا؟ 😐
ا.ت: بیرون 😑
کوک: کجای بیرون 🤨
ا.ت: یه جایی اسمش تو فرق سر کوک هست جای قشنگ و توریستی هم هست😑🔪
کوک: هر هر هر خندیدم بفرما برو قبل ساعت ۹ خونه باش 🤲
ا.ت: اوکی بای
رفتم بیرون و کلی قدم زدم و رفتم پارک نشستم تو حال خودم بودم و داشتم با ایرپادم آهنگ گوش میکردم. گوشیمو روشن کردم که دیدم ساعت ۱۱ شبه جاننننننن و ۴ تا تماس بی پاسخ از کوک داشتم نمیدونم چرا ولی استرس گرفتم یه استرس صگی. زود پاشدم و رفتم سمت خونه همه جا خلوت بود . در خونه رو زدم یه حس ترسی گرفته بودم، در باز شد که قیافه ی مبهم و عصبانی کوک رو دیدم رفتم تو که کوک گفت:
کوک: ساعت چنده؟ 🤨
ا.ت: یازده و ربع😞
کوک: چندتا تماس بی پاسخ داری؟
ا.ت: ندیدم اصن حواسمم به ساعت نبود...... 😟
کوک: من گفتم قبل ساعت ۹ خونه باش اونوقت تو الان تشریف میاری خونه میدونی چند نفرو فرستادم دنبالت 😠( داد)
ا.ت: خب چرا داد میزنی سرم ندیدم ساعتو خب الان چیکار کنم؟ 🤨
کوک: از الان به بعد خبری از بیرون نیس حتی به عنوان خدمتکارم 😒
ا.ت: خب ببخشید 🙂
کوک: نمیخوام دیگه چیزی بشنوم 😒
ایشششش حالا یکی باید اینو از این به بعد تحمل کنه بی اهمیت بهش رفتم لباسامو عوض کردم و رو تخت ولو شدمو با گوشیم ور رفتم. ساعت ۱ بود یواش رفتم بیرون دیدم رو کاناپه همونطوری خوابش برده. رفتم به زور بیدارش کردم ولی هنوز تو عالم خواب به سر میبرد . بردمش تو اتاق رو تخت بخوابه و پتو روش کشیدم ولی زمانی که میخوابه خیلی کیوت میشه کثافتتتتت کیوتتتتت. بعدش رفتم اتاقم و خوابیدم.
فلش بک صبح:
از خواب بیدار شدم رفتم دوش گرفتم و اومدم بیرون فکر کنم کوک از خواب بیدار شده بود چون صدای تلوزیون میومد لباسمو پوشیدم و رفتم بیرون دیدم داره نودل میخوره و برای منم درست کرده رفتم سر میز صبح بخیر گفتم ولی جوابی نشنیدم هنوزم قهر کرده بود نشستم نودلمو خوردم و ظرف خودمو شستم . داشتم فکر میکردم چطور یه کاری کنم باهام آشتی کنه بلند شد و رفت تو اتاقش که من دنبالش رفتم و پریدم روش که پرت شدیم رو تخت سریع پتو روش کشیدم و گفتم:
ا.ت: تا باهام آشتی نکنی ولت نمیکنم
کوک: دختره ی شیطون از روم پاشووووو
ا.ت: اگه منو ببخشید بلند میشم
کوک: اوکی بلند شو
از روش بلند شدم که گفت:
کوک: از این به بعد حرف گوش میدیا 🤨
ا.ت: باشه 😁
کوک: امروز ساعت ۴ میریم کره. من میرم بیرون یه کاری دارم باید انجام بدم
ا.ت: اوکی
کوک: به سلامتی کجا؟ 😐
ا.ت: بیرون 😑
کوک: کجای بیرون 🤨
ا.ت: یه جایی اسمش تو فرق سر کوک هست جای قشنگ و توریستی هم هست😑🔪
کوک: هر هر هر خندیدم بفرما برو قبل ساعت ۹ خونه باش 🤲
ا.ت: اوکی بای
رفتم بیرون و کلی قدم زدم و رفتم پارک نشستم تو حال خودم بودم و داشتم با ایرپادم آهنگ گوش میکردم. گوشیمو روشن کردم که دیدم ساعت ۱۱ شبه جاننننننن و ۴ تا تماس بی پاسخ از کوک داشتم نمیدونم چرا ولی استرس گرفتم یه استرس صگی. زود پاشدم و رفتم سمت خونه همه جا خلوت بود . در خونه رو زدم یه حس ترسی گرفته بودم، در باز شد که قیافه ی مبهم و عصبانی کوک رو دیدم رفتم تو که کوک گفت:
کوک: ساعت چنده؟ 🤨
ا.ت: یازده و ربع😞
کوک: چندتا تماس بی پاسخ داری؟
ا.ت: ندیدم اصن حواسمم به ساعت نبود...... 😟
کوک: من گفتم قبل ساعت ۹ خونه باش اونوقت تو الان تشریف میاری خونه میدونی چند نفرو فرستادم دنبالت 😠( داد)
ا.ت: خب چرا داد میزنی سرم ندیدم ساعتو خب الان چیکار کنم؟ 🤨
کوک: از الان به بعد خبری از بیرون نیس حتی به عنوان خدمتکارم 😒
ا.ت: خب ببخشید 🙂
کوک: نمیخوام دیگه چیزی بشنوم 😒
ایشششش حالا یکی باید اینو از این به بعد تحمل کنه بی اهمیت بهش رفتم لباسامو عوض کردم و رو تخت ولو شدمو با گوشیم ور رفتم. ساعت ۱ بود یواش رفتم بیرون دیدم رو کاناپه همونطوری خوابش برده. رفتم به زور بیدارش کردم ولی هنوز تو عالم خواب به سر میبرد . بردمش تو اتاق رو تخت بخوابه و پتو روش کشیدم ولی زمانی که میخوابه خیلی کیوت میشه کثافتتتتت کیوتتتتت. بعدش رفتم اتاقم و خوابیدم.
فلش بک صبح:
از خواب بیدار شدم رفتم دوش گرفتم و اومدم بیرون فکر کنم کوک از خواب بیدار شده بود چون صدای تلوزیون میومد لباسمو پوشیدم و رفتم بیرون دیدم داره نودل میخوره و برای منم درست کرده رفتم سر میز صبح بخیر گفتم ولی جوابی نشنیدم هنوزم قهر کرده بود نشستم نودلمو خوردم و ظرف خودمو شستم . داشتم فکر میکردم چطور یه کاری کنم باهام آشتی کنه بلند شد و رفت تو اتاقش که من دنبالش رفتم و پریدم روش که پرت شدیم رو تخت سریع پتو روش کشیدم و گفتم:
ا.ت: تا باهام آشتی نکنی ولت نمیکنم
کوک: دختره ی شیطون از روم پاشووووو
ا.ت: اگه منو ببخشید بلند میشم
کوک: اوکی بلند شو
از روش بلند شدم که گفت:
کوک: از این به بعد حرف گوش میدیا 🤨
ا.ت: باشه 😁
کوک: امروز ساعت ۴ میریم کره. من میرم بیرون یه کاری دارم باید انجام بدم
ا.ت: اوکی
۱۰.۷k
۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.