آهنگ قلب من 🎼 ●Part 23●
دکتر: خب ببینید اون هنوز ترس رو تو وجود خودش داره و بخاطر همین نمیتونه حرف بزنه
شوگا: من فکر میکردم بخاطر ماسک اکسیژنه
دکتر: نه بخاطر اون نیست بخاطر ترسه و اینکه فکر کنم قبلا بهتون گفتم که ممکنه سخت بچه دار بشه
شوگا: بله گفتین فقط قابل درمانه یعنی میتونه حرف بزنه
دکتر: بله فقط باید باهاش حرف بزنین و بهش حس امنیت رو القاع کنید
شوگا: بله متوجه شدم یعنی نباید فعلا به هیچ وجه تنها باشه
دکتر: دقیقا و درزم اون نیاز نداره که محافظ کنارش باشه چون اون الان به افراد غریبه هیچ اعتمادی نداره و حالش بدتر میشه شما باید افراد نزدیک بهش یکی که مثل شما کنارش احساس آرامش داشته باشه رو پیشش بزارین
شوگا: بله متوجه شدم خیلی ممنونم
دکتر: خواهش میکنم وظیفه است فعلا
برگشتم داخل اتاق و دیدم که نابی به ملافه چنگ زده ، سریع رفتم پیشش و دستشو گرفتم
شوگا: من گفتم که دم درم برای چی داری میلرزی تو آخه عزیزم هیشش آروم باش منو نگاه کن من دیکه نمیزارم هیچکس بهت آسیب بزنه خب آروم باش
بالاخره نابی آروم شد و خوابید منم لپتاپم رو برداشتم و یسری تنظیم هارو انجام دادم تا کارم یکم جلو بیوفته
[پرش زمانی به ده روز بعد]
امروز نابی مرخص میشه و من و منیجرش تو این مدت خونش رو به واحد بغلی من انتقال دادیم تا نزدیک من باشه و قرار شد که منیجرش هم همیشه کنارش بمونه و کمپانی ده تا محافظ هم برای آپارتمانش گذاشته بوده ، همه کار هارو انجام دادم و رفتم سراغ نابی
شوگا: خب آماده ای؟
نابی سرشو تکون داد
شوگا: خب پس بزن بریم
به نابی کمک کردم و تا پارکینگ باهم رفتیم و سوار ماشین شدم و راه افتادیم ، چند دقیقه ای گذشت که من شروع به صحبت کردم
شوگا: خب خونه تو از این به بعد بغل آپارتمان منه و سونا(منیجر نابی) هم همیشه پیشت میمونه تا تنها نباشی و کمپانی هم کلی مراقب برات گذاشته پس نگران نباش از این به بعدم با من میری استودیو و با منم برمیگیردی اکی؟
نابی انگشتش رو به معنی اکی آورد بالا و من لبخندی بهش زدم ، بعد از بیست دقیقه رسیدیم و با آسانسور رفتیم طبقه مورد نظر و پیاده شدیم
کپی ممنوع ❌
شوگا: من فکر میکردم بخاطر ماسک اکسیژنه
دکتر: نه بخاطر اون نیست بخاطر ترسه و اینکه فکر کنم قبلا بهتون گفتم که ممکنه سخت بچه دار بشه
شوگا: بله گفتین فقط قابل درمانه یعنی میتونه حرف بزنه
دکتر: بله فقط باید باهاش حرف بزنین و بهش حس امنیت رو القاع کنید
شوگا: بله متوجه شدم یعنی نباید فعلا به هیچ وجه تنها باشه
دکتر: دقیقا و درزم اون نیاز نداره که محافظ کنارش باشه چون اون الان به افراد غریبه هیچ اعتمادی نداره و حالش بدتر میشه شما باید افراد نزدیک بهش یکی که مثل شما کنارش احساس آرامش داشته باشه رو پیشش بزارین
شوگا: بله متوجه شدم خیلی ممنونم
دکتر: خواهش میکنم وظیفه است فعلا
برگشتم داخل اتاق و دیدم که نابی به ملافه چنگ زده ، سریع رفتم پیشش و دستشو گرفتم
شوگا: من گفتم که دم درم برای چی داری میلرزی تو آخه عزیزم هیشش آروم باش منو نگاه کن من دیکه نمیزارم هیچکس بهت آسیب بزنه خب آروم باش
بالاخره نابی آروم شد و خوابید منم لپتاپم رو برداشتم و یسری تنظیم هارو انجام دادم تا کارم یکم جلو بیوفته
[پرش زمانی به ده روز بعد]
امروز نابی مرخص میشه و من و منیجرش تو این مدت خونش رو به واحد بغلی من انتقال دادیم تا نزدیک من باشه و قرار شد که منیجرش هم همیشه کنارش بمونه و کمپانی ده تا محافظ هم برای آپارتمانش گذاشته بوده ، همه کار هارو انجام دادم و رفتم سراغ نابی
شوگا: خب آماده ای؟
نابی سرشو تکون داد
شوگا: خب پس بزن بریم
به نابی کمک کردم و تا پارکینگ باهم رفتیم و سوار ماشین شدم و راه افتادیم ، چند دقیقه ای گذشت که من شروع به صحبت کردم
شوگا: خب خونه تو از این به بعد بغل آپارتمان منه و سونا(منیجر نابی) هم همیشه پیشت میمونه تا تنها نباشی و کمپانی هم کلی مراقب برات گذاشته پس نگران نباش از این به بعدم با من میری استودیو و با منم برمیگیردی اکی؟
نابی انگشتش رو به معنی اکی آورد بالا و من لبخندی بهش زدم ، بعد از بیست دقیقه رسیدیم و با آسانسور رفتیم طبقه مورد نظر و پیاده شدیم
کپی ممنوع ❌
۵۷.۱k
۲۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.