معلم جذاب من پارت3🥨🐈🤎
روز بعد..
ویو ا/ت:(پاشدم برم دانشگاه مسواک زدمو صورتمو با فیس واش شستم و خلاصه روتین صبحمو انجام دادم و آما ده شدم برم دانشگاه موهامم حوصله نداشتم درست کنم باز گذاشتم و یه تل ساده زدم که مزاحمم نشه و بعد از اون کیفمو برداشتم و رفتم پایین تا صبحونه بخورم صبحونه رو که خوردیم)
یونا: ( یه نگاه به گوشی میکنه) دخترا داره دیرمون میشه بریم دیگه
ا/ت : (راه افتادیم سمت دانشگاه و بعد از اینکه رسیدیم رفتیم تو کلاس و استاد اومد)
دانش آموزا: سلام آقای لی (استاد دیگشون )
◇ پرش زمانی به زنگ آخر◇
ا/ت : آخرای زنگ بود و من و دخترا داشتیم وسایلمون رو جمع کنیم منو برسونن خونه خودشون برن خوش گذرونی با دوست پسراشون ، آره درسته سوا دوست پسر نداره ولی رفته کتابخونه ای که همیشه میره، راستی امروز ریاضی نداشتیم و ته ته رو ندیدم (میرسه خونه) (آرایش ملايم که کرده بود پاک میکنه و لباسشو عوض میکنه با خودش میگه بزار همون ست خونگی رو بپوشم قبل از اینکه تهیونگ بیاد اینبار از سوشرت و شلوار های خودم میپوشم/: خب یه دوش گرفتم و موهامو سشوار نزدم چون حصله نداشتم جلو تلوزیون داشتم سریال شیطان من رو میدیدم که خوابم برد◇◇◇◇ وقتی بیدار شدم خیلی تشنه بودم از روی کاناپه بلند شدم رفتم سمت آشپز خانه و همینطور چشامو میمیمالوندم رفتم از یخچال بای خودم از پارچ آب ریختم و خوردم و بعد رفع تشنگی فهمیدم فقط تشنم نیست بلکه گشنمه چون آخرین بار ناهار دانشگاه رو خوردم و عین سگ گشنم بود و حوصله نداشتم چیزی درست کنم پس تصمیم گرفتم بهترین کار رو بکنم😁 میپرسی چی؟.....نودل فور رو از کابینت در آور دم که دیدم کتری خالیه و آب گذاشتم تا داغ شه با خودم گفتم تا اون موقع برم یه سر به اکسپلورم بزنم که چشمم به ساعت خورد ساعت چنده؟ 07:45 و یادم افتاد تهیونگ قراره بیاد و من یه نگاه به خونه انداختم و متوجه فاجعه شدم و تند تند شروع به تمیزکاری کردم و در عین حال رفتم سوشرت و شلوار پوشیدم و وقتی روی صندلی بودم و گرد گیری میکردم تقریبا همه کار ها تموم شد دینگ دانگ صدای در اومد............
ممنون میشم حمایتم کنی و اینکه ببخشید واسه دیر شدنش🥲💙🦋🫂
ویو ا/ت:(پاشدم برم دانشگاه مسواک زدمو صورتمو با فیس واش شستم و خلاصه روتین صبحمو انجام دادم و آما ده شدم برم دانشگاه موهامم حوصله نداشتم درست کنم باز گذاشتم و یه تل ساده زدم که مزاحمم نشه و بعد از اون کیفمو برداشتم و رفتم پایین تا صبحونه بخورم صبحونه رو که خوردیم)
یونا: ( یه نگاه به گوشی میکنه) دخترا داره دیرمون میشه بریم دیگه
ا/ت : (راه افتادیم سمت دانشگاه و بعد از اینکه رسیدیم رفتیم تو کلاس و استاد اومد)
دانش آموزا: سلام آقای لی (استاد دیگشون )
◇ پرش زمانی به زنگ آخر◇
ا/ت : آخرای زنگ بود و من و دخترا داشتیم وسایلمون رو جمع کنیم منو برسونن خونه خودشون برن خوش گذرونی با دوست پسراشون ، آره درسته سوا دوست پسر نداره ولی رفته کتابخونه ای که همیشه میره، راستی امروز ریاضی نداشتیم و ته ته رو ندیدم (میرسه خونه) (آرایش ملايم که کرده بود پاک میکنه و لباسشو عوض میکنه با خودش میگه بزار همون ست خونگی رو بپوشم قبل از اینکه تهیونگ بیاد اینبار از سوشرت و شلوار های خودم میپوشم/: خب یه دوش گرفتم و موهامو سشوار نزدم چون حصله نداشتم جلو تلوزیون داشتم سریال شیطان من رو میدیدم که خوابم برد◇◇◇◇ وقتی بیدار شدم خیلی تشنه بودم از روی کاناپه بلند شدم رفتم سمت آشپز خانه و همینطور چشامو میمیمالوندم رفتم از یخچال بای خودم از پارچ آب ریختم و خوردم و بعد رفع تشنگی فهمیدم فقط تشنم نیست بلکه گشنمه چون آخرین بار ناهار دانشگاه رو خوردم و عین سگ گشنم بود و حوصله نداشتم چیزی درست کنم پس تصمیم گرفتم بهترین کار رو بکنم😁 میپرسی چی؟.....نودل فور رو از کابینت در آور دم که دیدم کتری خالیه و آب گذاشتم تا داغ شه با خودم گفتم تا اون موقع برم یه سر به اکسپلورم بزنم که چشمم به ساعت خورد ساعت چنده؟ 07:45 و یادم افتاد تهیونگ قراره بیاد و من یه نگاه به خونه انداختم و متوجه فاجعه شدم و تند تند شروع به تمیزکاری کردم و در عین حال رفتم سوشرت و شلوار پوشیدم و وقتی روی صندلی بودم و گرد گیری میکردم تقریبا همه کار ها تموم شد دینگ دانگ صدای در اومد............
ممنون میشم حمایتم کنی و اینکه ببخشید واسه دیر شدنش🥲💙🦋🫂
۷.۱k
۱۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.