اکنون عشق حقیقی پارت ۱۹
از زبان شینوبو:
تا اینکه دکمه قرمز رو فشار دادم و برق برگشت🙋
بعد رفتیم داخل موتور خونه و گیو یه اهرمی رو کشید یه نوری زد بیرون که اسم من رو درست میکرد😃
تروکو دهنش از تعجب باز موند گفت:چطوری درستش کردی؟
گیو یه دستش رو گذاشت پشت سرش گفت:یکم دنگ و فنگ داشت اول چراغ هارو طوری چیدم که شینوبو رو درست کنه همین💁
خیلی قشتگ بود رفتم بغلش کردم گفتم:وای ممنونم😇
رفتم خونه روی تخت بخوابم بعدش هم خیلی بیخود بیدار شدم
یه صدایی اومد فهمیدم تختم شل شده و از قالب در اومده گفتم:چرا من فقط دردسر درست میکنم؟ خسته شدم دیگه!
یه صدایی توی ذهنم گفت:نه اینطور نیست تو دختری خوبی هستی اینطور فکر نکن شینوبو چان
دنبال صدا گشتم ولی چیزی نبود هیچی ولی شبیه صدای کانائه بود
(۵دقیقه بعد)
خوابم برد و دیگه هیچی نفهمیدم و انگار دیگه مرده بودم
توی خواب پیش خانوادم بودم و میخندیدم
بعدش فکر خودکشی به ذهنم اومد که کلی دردسر و نگرانی توی دنیا هست
بعد توی خواب رفتم کنار رودخونه و خودمو دیدم که به خودم میگم:بجنگ تسلیم نشو باید بیدارشی فکر خودکشی رو نکن بجنگ بجنگ بجنگ
بعد تصویرم توی آب منو کشید داخل خودش و بعد بیدارم کرد دور برم رو نگاه کردم و دیدم نَمُردَم
هوه بخیر گذشت ها نزدیک بود بعد بیدار شدن خودمو بک*شم و دیدم...
ادامه دارد...
تا اینکه دکمه قرمز رو فشار دادم و برق برگشت🙋
بعد رفتیم داخل موتور خونه و گیو یه اهرمی رو کشید یه نوری زد بیرون که اسم من رو درست میکرد😃
تروکو دهنش از تعجب باز موند گفت:چطوری درستش کردی؟
گیو یه دستش رو گذاشت پشت سرش گفت:یکم دنگ و فنگ داشت اول چراغ هارو طوری چیدم که شینوبو رو درست کنه همین💁
خیلی قشتگ بود رفتم بغلش کردم گفتم:وای ممنونم😇
رفتم خونه روی تخت بخوابم بعدش هم خیلی بیخود بیدار شدم
یه صدایی اومد فهمیدم تختم شل شده و از قالب در اومده گفتم:چرا من فقط دردسر درست میکنم؟ خسته شدم دیگه!
یه صدایی توی ذهنم گفت:نه اینطور نیست تو دختری خوبی هستی اینطور فکر نکن شینوبو چان
دنبال صدا گشتم ولی چیزی نبود هیچی ولی شبیه صدای کانائه بود
(۵دقیقه بعد)
خوابم برد و دیگه هیچی نفهمیدم و انگار دیگه مرده بودم
توی خواب پیش خانوادم بودم و میخندیدم
بعدش فکر خودکشی به ذهنم اومد که کلی دردسر و نگرانی توی دنیا هست
بعد توی خواب رفتم کنار رودخونه و خودمو دیدم که به خودم میگم:بجنگ تسلیم نشو باید بیدارشی فکر خودکشی رو نکن بجنگ بجنگ بجنگ
بعد تصویرم توی آب منو کشید داخل خودش و بعد بیدارم کرد دور برم رو نگاه کردم و دیدم نَمُردَم
هوه بخیر گذشت ها نزدیک بود بعد بیدار شدن خودمو بک*شم و دیدم...
ادامه دارد...
۲.۴k
۳۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.