فیک
#فیک
از نفرت به عشق
from hate to love
Part:1۵
آجوما :ولی ارباب گفتن شمارو میشناسن
هانا:ارباب؟
بعد یکم فکر میکنه
و متوجه میشه همون مردیه که کمکش کرد و آووردتش اینجا
هانا:ها ها بله بله ارباب ولی من ایشون رو نمیشناسم
من یادم نمیاد که ایشون رو قبلا جایی دیده باشم
آجوما:ارباب بهم گفتن بیام و بهتون سر بزنم و بگم اگر بیدار شدین لباساتون رو رو عوض کنید و برین پایین و صبحانه بخورید.
هانا:لباسم؟
بعد آجوما لبخند میزنه و به جعبه های روی تخت هانا اشاره میکنه
بعد هانا تشکر میکنه
و آجوما یه کلید میذاره رو میزو میگه
آجوما:آقا گفتن کلید ماشینتون رو بهتون بدم
هانا:بعد هانا تعجب میکنه و تو دلش میگه ارباب اینا از ماشینمن چطوور خبر داشته؟
و بعد آجوما لبخند میزنه تعظیم میکنه و میره
و بعد هانا میره سمت جعبه ها و درشون رو باز میکنه
میبینه
یه تاپ و کت و شلوار مشکی داخلشه
دکمه ها اون کت طلایی بود
و چندتا اکسسوری طلایی که شامل گوشواره و گردنبند میشد
همه رو پوشید ساعتش هم انداخت و گفت:...
.
.
.
شرایط پارت بعد:...
فالورا۲۸تا
کامنت۱۰تا
لایک۱۰تا
از نفرت به عشق
from hate to love
Part:1۵
آجوما :ولی ارباب گفتن شمارو میشناسن
هانا:ارباب؟
بعد یکم فکر میکنه
و متوجه میشه همون مردیه که کمکش کرد و آووردتش اینجا
هانا:ها ها بله بله ارباب ولی من ایشون رو نمیشناسم
من یادم نمیاد که ایشون رو قبلا جایی دیده باشم
آجوما:ارباب بهم گفتن بیام و بهتون سر بزنم و بگم اگر بیدار شدین لباساتون رو رو عوض کنید و برین پایین و صبحانه بخورید.
هانا:لباسم؟
بعد آجوما لبخند میزنه و به جعبه های روی تخت هانا اشاره میکنه
بعد هانا تشکر میکنه
و آجوما یه کلید میذاره رو میزو میگه
آجوما:آقا گفتن کلید ماشینتون رو بهتون بدم
هانا:بعد هانا تعجب میکنه و تو دلش میگه ارباب اینا از ماشینمن چطوور خبر داشته؟
و بعد آجوما لبخند میزنه تعظیم میکنه و میره
و بعد هانا میره سمت جعبه ها و درشون رو باز میکنه
میبینه
یه تاپ و کت و شلوار مشکی داخلشه
دکمه ها اون کت طلایی بود
و چندتا اکسسوری طلایی که شامل گوشواره و گردنبند میشد
همه رو پوشید ساعتش هم انداخت و گفت:...
.
.
.
شرایط پارت بعد:...
فالورا۲۸تا
کامنت۱۰تا
لایک۱۰تا
۷.۱k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.