"قطاری به سمت نا کجا آباد"p2
ویو آیسل:
تازه می خواستم یکم به خودم استراحت بدم که بهم کار جدید دادن سوار قطار شدم مسافراش کم بودن بخاطر این بود که وی ای پیه شماره کوپمو روی بلیط نگاه کردم شماره 7! خوبه هفت عدد شانس منه وسایلمو گذاشتم داخل کوپه لباسمو عوض کردم سلاحمم یه جا قایم کردم.رفتم سالن غذا خوری تا ببینم فضاش چطوره و از قبل آماده بشم.نشستم روی یکی از صندلیا و یه فنجون قهوه سفارش دادم.یه مرد جوون اومد کنارم نشست و گفت:
_برای دوشیزه ای به محترمی و زیبایی شما خطرناکه که بقیه بفهمن تنهایید
_من وقت این کارارو ندارم پول قهورو خودتون حساب کنید(اینو گفت و رفت)
_چقد عجیب بود
ساعت 8 شب:
آیسل:وتی تا الان توی هیچکدوم از وعده ها حاضر نشده یعنی برای شامم نمیاد بیرون آقای لوبیا داری کارو آسون می کنی.تصمیم گرفتم با لباس خدمتکار شامو براش ببرم و کارو تموم کنم.چاقومو گذاشتم توی کفشم و رفتم سمت یکی از خدمتکارا و روبه روش وایسادم چاقورو گذاشتم روی شکمش.
_بچتو دوست داری؟
_معلومه(با ترس)
_پس لباستو با من عوض کن و صدات پیش کسی در نیاد بدون سر و صدا میری کوپه شماره 5 و یه کتاب کلاسیک ور میداری و میگیری جلو صورتت خودم غذاتو میارم برات همونجا لباستو بهت پس میدم و توام برمیردی سرکارت حواستم باشه سرخک داری تا یه هفته با هیچکس حرف نیزنی
_چش..چشم
آیسل لباسشو با خدمتکار عوض کرد لیست غذاهارو دستش گرفت و همراه یه خدمتکار دیگه رفتن سراغ کوپه ها و یکی یکی غذاهارو تحویل دادن
_اینجارو میبیینی همشون از دم خرپولن میبینی حتی وقتی تو خونشون نیستن چقد راحتن تازه شکایتم می کنن حاضرم کل زندگیم بدوام ولی فقط یه شب جاشون باشم.تو چرا حرف نمیزنی
آیسل یه خودار برداشت و روی کاغذ نوشت:سرخک دارم
_ چقد بد دیگه نمیتونی با کسی حرف بزنی تو دنیا حرف زدنم داره پولی میشه مثلا الان تو میتونی تا آخر این هفته برای خودت دارو بخری.بیا غذای کوپه 18 روهم ببر.چه عجیب ارزونترین غذارو سفارش داده هر چقدر پول دار ترن خسیس تر می شن
آیسل شقاب برداشت و وارد کوپه شد
_بزارش اونجا انعامتم بردار
_کمه آقای لوبیا
_بله؟
تا آقای لوبیا سرشو از روزنامه آورد بیرون آیسل چاقوشو گرفت جلو صورت لوبیا
تازه می خواستم یکم به خودم استراحت بدم که بهم کار جدید دادن سوار قطار شدم مسافراش کم بودن بخاطر این بود که وی ای پیه شماره کوپمو روی بلیط نگاه کردم شماره 7! خوبه هفت عدد شانس منه وسایلمو گذاشتم داخل کوپه لباسمو عوض کردم سلاحمم یه جا قایم کردم.رفتم سالن غذا خوری تا ببینم فضاش چطوره و از قبل آماده بشم.نشستم روی یکی از صندلیا و یه فنجون قهوه سفارش دادم.یه مرد جوون اومد کنارم نشست و گفت:
_برای دوشیزه ای به محترمی و زیبایی شما خطرناکه که بقیه بفهمن تنهایید
_من وقت این کارارو ندارم پول قهورو خودتون حساب کنید(اینو گفت و رفت)
_چقد عجیب بود
ساعت 8 شب:
آیسل:وتی تا الان توی هیچکدوم از وعده ها حاضر نشده یعنی برای شامم نمیاد بیرون آقای لوبیا داری کارو آسون می کنی.تصمیم گرفتم با لباس خدمتکار شامو براش ببرم و کارو تموم کنم.چاقومو گذاشتم توی کفشم و رفتم سمت یکی از خدمتکارا و روبه روش وایسادم چاقورو گذاشتم روی شکمش.
_بچتو دوست داری؟
_معلومه(با ترس)
_پس لباستو با من عوض کن و صدات پیش کسی در نیاد بدون سر و صدا میری کوپه شماره 5 و یه کتاب کلاسیک ور میداری و میگیری جلو صورتت خودم غذاتو میارم برات همونجا لباستو بهت پس میدم و توام برمیردی سرکارت حواستم باشه سرخک داری تا یه هفته با هیچکس حرف نیزنی
_چش..چشم
آیسل لباسشو با خدمتکار عوض کرد لیست غذاهارو دستش گرفت و همراه یه خدمتکار دیگه رفتن سراغ کوپه ها و یکی یکی غذاهارو تحویل دادن
_اینجارو میبیینی همشون از دم خرپولن میبینی حتی وقتی تو خونشون نیستن چقد راحتن تازه شکایتم می کنن حاضرم کل زندگیم بدوام ولی فقط یه شب جاشون باشم.تو چرا حرف نمیزنی
آیسل یه خودار برداشت و روی کاغذ نوشت:سرخک دارم
_ چقد بد دیگه نمیتونی با کسی حرف بزنی تو دنیا حرف زدنم داره پولی میشه مثلا الان تو میتونی تا آخر این هفته برای خودت دارو بخری.بیا غذای کوپه 18 روهم ببر.چه عجیب ارزونترین غذارو سفارش داده هر چقدر پول دار ترن خسیس تر می شن
آیسل شقاب برداشت و وارد کوپه شد
_بزارش اونجا انعامتم بردار
_کمه آقای لوبیا
_بله؟
تا آقای لوبیا سرشو از روزنامه آورد بیرون آیسل چاقوشو گرفت جلو صورت لوبیا
۱.۴k
۲۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.