My handsome teacher pt3
My handsome teacher pt3
معلم خوشتیپ من
(ویو ات)
قراره از این به بعد توسط والریا پاره شم...اوفففف در کنار درس باید اونم تحمل کنم حالا دقیقا نمیدونم چه غلطی کنم
^خرشانسیی...پسر خوشتیپ مدرسه شده معلمت
+خرشانس چیی...از همه بدبخت ترم...قراره قلدر بازی های والریا رو تحمل کنم
داشتیم با لامیسا قدم میزدیم که دیدم والریا بازم چندتا دختر دور خودش جمع کرده و بخشندگیش گل کرده و بهشون لوازم آرایشی و چیزای مارک میده...اون دختر رسما شیطان با ظاهر فرشتس...شاید از ظاهر یه آدم خیلیی مهربون و سخاوتمند باشه ولی فقط من روی واقعیشو دیدم
(فلش بک به یکسال قبل)
امروز روز اول مدرسه ی منه...خیلی واسش هیجان دارم قراره وارد دبیرستان شم...امروز زودتر از هر روز بیدار شدم کارای لازمو انجام دادم یونیفرمم رو پوشیدم یه میکاپ نچرال کردم موهامو باز گذاشته بودم بر خلاف همیشه که دم اسبی میبندم خلاصه خیلی خوشگل شدم...رفتم صبحونه خوردم بعدم بابام رسوندم مدرسه...چون روز اول مدرسه بود تنها نرفتم...رفتم دم در ورودی مدرسه لامیسا منتظرم بود...بغلش کردم و رفتیم تو مدرسه...همه بهم خیره شده بودن و یجوری نگام میکردن
^روز اولی همه روت کراش زدن
+واقعن؟نمیدونم یه حس بدی دارم
رفتم تو کلاس دیدم یه دختر نشسته خیلیی خوشگله...همه دخترا دورش جمع شده بودن و ازش تعریف و تمجید میکردن...که یهو منو دیدن و همه اومدن دورم
....:خیلی خوشگلی
....:تو رکورد والریا رو زدی
+والریا؟
....:اره اون دختر خوشگله...کراش کل پسراس
*والریا منم☺️واو تو از منم خوشگل تری
+نه خب تو خیلی خوشگلی
روز اولی خیلی مهربون بود...منم گولشو خوردم و باهاش دوست شدم...خلاصه خیلیی صمیمی شده بودیم...جوری که خیلی با لامیسا هم که حتی دوست چند سالم بود حرف نمیزدم و اونم ازم دلخور شده بود
که یه روز یه پسر که انگاری تو مدرسه کناری خیلی معروفه...هم از نظر خوشتیپی هم پولداری اومد پیشمون...و به من پیشنهاد داد
+خ...خب...باید راجبش فک کنم
....:اها باشه...حتما میتونی اینکارو کنی
+ممنونم
بعد یه مدت تصمیم گرفتم پیشنهادشو قبول کنم...پیشنهادشو قبول کردم...یه مدت با هم بودیم زوج خوشحالی بودیم...یه روز مدرسه تموم شده بود ولی چون کتابمو جا گذاشته بودم برگشتم و دیدم والریا...دوست صمیمیم با اون پسر دارن همو میبوسن...اونجا همه چی برام تموم شد واقعن ناراحت بودم...وایسادم والریا رفت بعد دنبالش کردم...میخواستم دلیل این کارشو بدونم
ادامش تو کامنت
معلم خوشتیپ من
(ویو ات)
قراره از این به بعد توسط والریا پاره شم...اوفففف در کنار درس باید اونم تحمل کنم حالا دقیقا نمیدونم چه غلطی کنم
^خرشانسیی...پسر خوشتیپ مدرسه شده معلمت
+خرشانس چیی...از همه بدبخت ترم...قراره قلدر بازی های والریا رو تحمل کنم
داشتیم با لامیسا قدم میزدیم که دیدم والریا بازم چندتا دختر دور خودش جمع کرده و بخشندگیش گل کرده و بهشون لوازم آرایشی و چیزای مارک میده...اون دختر رسما شیطان با ظاهر فرشتس...شاید از ظاهر یه آدم خیلیی مهربون و سخاوتمند باشه ولی فقط من روی واقعیشو دیدم
(فلش بک به یکسال قبل)
امروز روز اول مدرسه ی منه...خیلی واسش هیجان دارم قراره وارد دبیرستان شم...امروز زودتر از هر روز بیدار شدم کارای لازمو انجام دادم یونیفرمم رو پوشیدم یه میکاپ نچرال کردم موهامو باز گذاشته بودم بر خلاف همیشه که دم اسبی میبندم خلاصه خیلی خوشگل شدم...رفتم صبحونه خوردم بعدم بابام رسوندم مدرسه...چون روز اول مدرسه بود تنها نرفتم...رفتم دم در ورودی مدرسه لامیسا منتظرم بود...بغلش کردم و رفتیم تو مدرسه...همه بهم خیره شده بودن و یجوری نگام میکردن
^روز اولی همه روت کراش زدن
+واقعن؟نمیدونم یه حس بدی دارم
رفتم تو کلاس دیدم یه دختر نشسته خیلیی خوشگله...همه دخترا دورش جمع شده بودن و ازش تعریف و تمجید میکردن...که یهو منو دیدن و همه اومدن دورم
....:خیلی خوشگلی
....:تو رکورد والریا رو زدی
+والریا؟
....:اره اون دختر خوشگله...کراش کل پسراس
*والریا منم☺️واو تو از منم خوشگل تری
+نه خب تو خیلی خوشگلی
روز اولی خیلی مهربون بود...منم گولشو خوردم و باهاش دوست شدم...خلاصه خیلیی صمیمی شده بودیم...جوری که خیلی با لامیسا هم که حتی دوست چند سالم بود حرف نمیزدم و اونم ازم دلخور شده بود
که یه روز یه پسر که انگاری تو مدرسه کناری خیلی معروفه...هم از نظر خوشتیپی هم پولداری اومد پیشمون...و به من پیشنهاد داد
+خ...خب...باید راجبش فک کنم
....:اها باشه...حتما میتونی اینکارو کنی
+ممنونم
بعد یه مدت تصمیم گرفتم پیشنهادشو قبول کنم...پیشنهادشو قبول کردم...یه مدت با هم بودیم زوج خوشحالی بودیم...یه روز مدرسه تموم شده بود ولی چون کتابمو جا گذاشته بودم برگشتم و دیدم والریا...دوست صمیمیم با اون پسر دارن همو میبوسن...اونجا همه چی برام تموم شد واقعن ناراحت بودم...وایسادم والریا رفت بعد دنبالش کردم...میخواستم دلیل این کارشو بدونم
ادامش تو کامنت
۱.۳k
۰۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.