فیک ازدواج اجباری پارت 7🖤
❌⭕🛑مهم👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
سلام کیوتا بچه ها من یهو یادم اومد یه یه جای داستانو ریدم اگه یادتون باشه من تو پارت ۱ یا ۲ بود که کوک گفت پس فردا عروسیمونه ولی من خنگ تو پارت قبلی هون پارت ۶ فلش بک زدن یه هفته دیگه .من الان رفتم توی ویسگون ویرایش کردم پس فردا رو هشت روز دیگه کردم یعنی حالا که فلش بک خورده یه هفته دیگه یعنی فردا عروسیشونه اوکی؟ اگه کسی نفهمید بیاد تو کامنتا همین پست یا تو پی وی بپرسه تا واضح تر براش توضیح میدم❌⭕🛑❤ببخشید ❤خب دیگه بریم سراغ فیک
🖤🤍🖤🤍🖤🤍🖤🤍🖤🤍🖤🤍🖤🤍🖤🤍🖤🤍🖤🤍🖤🤍🖤🤍🖤🤍🖤🤍🖤
ویو کوک
و از پله ها داشتم میمومدم پایین که بوی غذا رو توی ریه هام حس کردم اون واقعا دسپختش خوب بود تو این یک هفته
غذارو خوردیم و به ات گفتم بدو اماده شو باید امروز بریم مرکز خرید تا لباس عروس و حلقه و.................. بخریم بالاخره باید عروسی بزرگترین مافیای کره با شکوه باشه
ویو ات
از این عروسی هم خوشحال بودم و هم ناراحت خوشحال برای اینکه دارم با کسی که از ته قلبم عاشقشم ازدواج میکنم و ناراحت به خاطر اینکه اون به مافیای و هر لحظه ممکنه هر بلایی سرم بیاره
با صدای کوک که گفت برو اماده شو بریم مرکز خرید یه چشمی گفتم و بالا رفتم توی اتاقم و یه لباس کیوت پوشیدم و یه ارایش لایتم کردم و رفتم پایین
ویو کوک
توی اون لباسا شبیه فرشته ها شده بود خیلی کیوت بود ادم دلش می خواست بخورتش
ویو ادمین
+:کوک........کوک ............کوککک........کوککککککککککک
_:ها ها بله بله الو اهم
+:(توی ذهنش : چقدر کیوته هی دارم بیشتر عاشقش میشم )سه ساعته دارم صدات می کنم کجایی ؟
_: هاهیچی
+:اوکی
و راه افتادن داشتن توی پاساژ میگشتن که ات ...........
کرم دارم کرم دارم هووو هوووو
الان پارت بعدو اپ میکنم 🤍🖤❤
سلام کیوتا بچه ها من یهو یادم اومد یه یه جای داستانو ریدم اگه یادتون باشه من تو پارت ۱ یا ۲ بود که کوک گفت پس فردا عروسیمونه ولی من خنگ تو پارت قبلی هون پارت ۶ فلش بک زدن یه هفته دیگه .من الان رفتم توی ویسگون ویرایش کردم پس فردا رو هشت روز دیگه کردم یعنی حالا که فلش بک خورده یه هفته دیگه یعنی فردا عروسیشونه اوکی؟ اگه کسی نفهمید بیاد تو کامنتا همین پست یا تو پی وی بپرسه تا واضح تر براش توضیح میدم❌⭕🛑❤ببخشید ❤خب دیگه بریم سراغ فیک
🖤🤍🖤🤍🖤🤍🖤🤍🖤🤍🖤🤍🖤🤍🖤🤍🖤🤍🖤🤍🖤🤍🖤🤍🖤🤍🖤🤍🖤
ویو کوک
و از پله ها داشتم میمومدم پایین که بوی غذا رو توی ریه هام حس کردم اون واقعا دسپختش خوب بود تو این یک هفته
غذارو خوردیم و به ات گفتم بدو اماده شو باید امروز بریم مرکز خرید تا لباس عروس و حلقه و.................. بخریم بالاخره باید عروسی بزرگترین مافیای کره با شکوه باشه
ویو ات
از این عروسی هم خوشحال بودم و هم ناراحت خوشحال برای اینکه دارم با کسی که از ته قلبم عاشقشم ازدواج میکنم و ناراحت به خاطر اینکه اون به مافیای و هر لحظه ممکنه هر بلایی سرم بیاره
با صدای کوک که گفت برو اماده شو بریم مرکز خرید یه چشمی گفتم و بالا رفتم توی اتاقم و یه لباس کیوت پوشیدم و یه ارایش لایتم کردم و رفتم پایین
ویو کوک
توی اون لباسا شبیه فرشته ها شده بود خیلی کیوت بود ادم دلش می خواست بخورتش
ویو ادمین
+:کوک........کوک ............کوککک........کوککککککککککک
_:ها ها بله بله الو اهم
+:(توی ذهنش : چقدر کیوته هی دارم بیشتر عاشقش میشم )سه ساعته دارم صدات می کنم کجایی ؟
_: هاهیچی
+:اوکی
و راه افتادن داشتن توی پاساژ میگشتن که ات ...........
کرم دارم کرم دارم هووو هوووو
الان پارت بعدو اپ میکنم 🤍🖤❤
۱۰.۱k
۰۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.