وقتی دزدیده میشی اما فیک جونگکوک
پارت:9
ویو ات
دیگه چیزی نگفتم غذامو خوردم
-ممنون
*نوش جونت دخترم
-من دیگه برم توی اتاقم
*باشه
-ببخشید
*بله
-شما از این ب بعد اینجا میمونین
*نه منم بعد از اینکه کارارو تمام کردم میرم
-اها کمک نمیخاین
*نه ممنون
سرمو تکون دادم و رفتم بالا توی اتاقم
دلم هنوز هم ی جورایی درد میکرد دراز کشیدم روی تخت و چشمامو بستم
وقتی چشمامو باز کردم نگاهی ب ساعتی که روی دیوار بود کردم
ساعت 3شب بود
خیلی تشنم بود
رفتم پایین تا اب بخورم
موقع برگشت صدای باز شدن در اومد
برگشتم و نگاه کردم جونگکوک بود ولی
انگار حالش خوب نبود نمیتونست درست راه بره
سریع رفتم سمتش
-خوبی
فقط سرتو تکون داد بهتر که نگاهش کردم دیدم خونریزی داشت
رفتم و دستشو گرفتم و گفتم
-چی شده
+چیز مهمی نیست
-یعنی چی مهم نیست
نمیدونم چرا ولی خیلی نگرانش بودن
کمکش کردم و بردمش توی اتاق خودم
کمکش کردم تا لباسش رو در بیاره
نگاه کردم دیدم تیر خورده
-چطوری اینجوری شدی
+رفته بودم سر ی معامله که ی مشکلی پیش اومد و اینجوری شد
-گوشیت کجاست
+توی جیبمه
دست کردم توی جیبش و گوشیشو در اوردم
-شماره دکتری چیزی نداری
+چرا زنگ بزن به جین
زنگ زدم اونم بعد از 15مین اومد
تمام مدت دستشو سفت گرفته بودم و داشتم به پانسمان کردن زخمش نگاه میکردم
علامت جین:÷
÷خب تمام شد
+ممنون جین
÷خواهش میکنم حواست به خودت باشه
÷من دیگه میرم
-منم میام بدرقت میکنم
جین رو تا دم در راهی کردم که گفت
÷اون هیچوقت حواسش به خودش نیست تو حواست باشه بهش
-باشه حتما
÷اوکی پس من دیگه میرم
-باشه بازم ممنون
لبخندی بهم زد و رفت
...ادامه دارد
#فیک #جونگکوک #بی_تی_اس
ویو ات
دیگه چیزی نگفتم غذامو خوردم
-ممنون
*نوش جونت دخترم
-من دیگه برم توی اتاقم
*باشه
-ببخشید
*بله
-شما از این ب بعد اینجا میمونین
*نه منم بعد از اینکه کارارو تمام کردم میرم
-اها کمک نمیخاین
*نه ممنون
سرمو تکون دادم و رفتم بالا توی اتاقم
دلم هنوز هم ی جورایی درد میکرد دراز کشیدم روی تخت و چشمامو بستم
وقتی چشمامو باز کردم نگاهی ب ساعتی که روی دیوار بود کردم
ساعت 3شب بود
خیلی تشنم بود
رفتم پایین تا اب بخورم
موقع برگشت صدای باز شدن در اومد
برگشتم و نگاه کردم جونگکوک بود ولی
انگار حالش خوب نبود نمیتونست درست راه بره
سریع رفتم سمتش
-خوبی
فقط سرتو تکون داد بهتر که نگاهش کردم دیدم خونریزی داشت
رفتم و دستشو گرفتم و گفتم
-چی شده
+چیز مهمی نیست
-یعنی چی مهم نیست
نمیدونم چرا ولی خیلی نگرانش بودن
کمکش کردم و بردمش توی اتاق خودم
کمکش کردم تا لباسش رو در بیاره
نگاه کردم دیدم تیر خورده
-چطوری اینجوری شدی
+رفته بودم سر ی معامله که ی مشکلی پیش اومد و اینجوری شد
-گوشیت کجاست
+توی جیبمه
دست کردم توی جیبش و گوشیشو در اوردم
-شماره دکتری چیزی نداری
+چرا زنگ بزن به جین
زنگ زدم اونم بعد از 15مین اومد
تمام مدت دستشو سفت گرفته بودم و داشتم به پانسمان کردن زخمش نگاه میکردم
علامت جین:÷
÷خب تمام شد
+ممنون جین
÷خواهش میکنم حواست به خودت باشه
÷من دیگه میرم
-منم میام بدرقت میکنم
جین رو تا دم در راهی کردم که گفت
÷اون هیچوقت حواسش به خودش نیست تو حواست باشه بهش
-باشه حتما
÷اوکی پس من دیگه میرم
-باشه بازم ممنون
لبخندی بهم زد و رفت
...ادامه دارد
#فیک #جونگکوک #بی_تی_اس
۷۴.۱k
۲۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.