شنگول ادامه......تکپارتی🤎
با خونسردی و لبخند همیشگیش از کنار میله ها رد شد و با گفتن کلمه:«l'll see you in teh same street
«!after the concert, my laly
پشمات سیخ شدن و داشتی داخل قلبت حرفش رو هضم میکردی اون بهت گفته بود«بعد کنسرت داخل همون خیابون میبینمت بانوی من».......بانوی من!
وای اون به من گفت بانوی من!!!(عررررررررررر)
.
.......
.
..........
.
با لرز وارد بخش مخصوص یا همون ویژه ی مهمانان شدی، به جز تو چندتا دختر دیگه هم بودن، با دیدن تو یه دختر با موهای طلایی اومد سمتت..
_تو همون کسی هستی که نامجون می خواد باهاش قرار بزاره؟!
دستش رو آورد جلوم می خواست دست بده باهام:
_من لوسیام دوست دختر جیمین.(با لبخند)
به کفش هام نگاه کرد و با دیدن کفش هام اخمی روی صورتش اومد، نگاهم رو به کفش های دختر دادم، دختر روی کفش های نوشته بود: DIOR.(یکی از برند های معروف)
بعد به کفش هام نگاه کردم یه کفش ساده بود ولی دوسش داشتم.
_به نظرم بعد کنسرت بیا بریم خرید، باشه؟
_آممممم اوکی(با خجالت)(میدونید من خودم اصلا خجالتی نیستم، به هیچ وجه، اصلا هم از دخترا یا پسرای خجالتی خوشم نمیاد)
با نشستن کنار اون دخترای پولدار احساس حقارت آمیزی بهت دست داد، دلت می خواست گریه کنی، دوست دخترای تهیونگ و جونگکوک با لباس های گوچی کنار هم نشسته بودن، دوست دختر شوگا لباس های لوییز ویلتون خیلی شیکی پوشیده بود و مثل یک ملکه داشت خودنمایی میکرد، دوست دختر جیهوپ لباس ورزشی آدیداس پوشیده بود و از ظاهرش معلوم بود که همشون اصله، دوست دختر سوکجین هم مثل رانیا(دوست دختر شوگا) نظیر نداشت و هیچ اهمیتی به نمیداد بهم باز بقیه ی سلام دادن، از همشون به جز لوسیا بدم اومد..
.
.
.
دخترا هی اسم دوست پسراشون رو صدا میزدن ولی من روم نشد حرفی بزنم، این کنسرت باعث شد به خودم بیام، من یه دختر زشتم، اصلا متوجه نگاه اون شش نفر نشدم، نفهمیده بودم دارم گریه میکنم.
_هی ا.ت چرا داری گریه میکنی؟
خواستم برم سمت در که با حرفی که نامجون داخل میکروفون زد منو توی جام سیخ کرد:
«!please be quie for a few minutes»
«لطفا چند دقیقه ساکت باشید!»
«!after the concert, my laly
پشمات سیخ شدن و داشتی داخل قلبت حرفش رو هضم میکردی اون بهت گفته بود«بعد کنسرت داخل همون خیابون میبینمت بانوی من».......بانوی من!
وای اون به من گفت بانوی من!!!(عررررررررررر)
.
.......
.
..........
.
با لرز وارد بخش مخصوص یا همون ویژه ی مهمانان شدی، به جز تو چندتا دختر دیگه هم بودن، با دیدن تو یه دختر با موهای طلایی اومد سمتت..
_تو همون کسی هستی که نامجون می خواد باهاش قرار بزاره؟!
دستش رو آورد جلوم می خواست دست بده باهام:
_من لوسیام دوست دختر جیمین.(با لبخند)
به کفش هام نگاه کرد و با دیدن کفش هام اخمی روی صورتش اومد، نگاهم رو به کفش های دختر دادم، دختر روی کفش های نوشته بود: DIOR.(یکی از برند های معروف)
بعد به کفش هام نگاه کردم یه کفش ساده بود ولی دوسش داشتم.
_به نظرم بعد کنسرت بیا بریم خرید، باشه؟
_آممممم اوکی(با خجالت)(میدونید من خودم اصلا خجالتی نیستم، به هیچ وجه، اصلا هم از دخترا یا پسرای خجالتی خوشم نمیاد)
با نشستن کنار اون دخترای پولدار احساس حقارت آمیزی بهت دست داد، دلت می خواست گریه کنی، دوست دخترای تهیونگ و جونگکوک با لباس های گوچی کنار هم نشسته بودن، دوست دختر شوگا لباس های لوییز ویلتون خیلی شیکی پوشیده بود و مثل یک ملکه داشت خودنمایی میکرد، دوست دختر جیهوپ لباس ورزشی آدیداس پوشیده بود و از ظاهرش معلوم بود که همشون اصله، دوست دختر سوکجین هم مثل رانیا(دوست دختر شوگا) نظیر نداشت و هیچ اهمیتی به نمیداد بهم باز بقیه ی سلام دادن، از همشون به جز لوسیا بدم اومد..
.
.
.
دخترا هی اسم دوست پسراشون رو صدا میزدن ولی من روم نشد حرفی بزنم، این کنسرت باعث شد به خودم بیام، من یه دختر زشتم، اصلا متوجه نگاه اون شش نفر نشدم، نفهمیده بودم دارم گریه میکنم.
_هی ا.ت چرا داری گریه میکنی؟
خواستم برم سمت در که با حرفی که نامجون داخل میکروفون زد منو توی جام سیخ کرد:
«!please be quie for a few minutes»
«لطفا چند دقیقه ساکت باشید!»
۹.۷k
۰۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.