forbidden love part 10
برگه رو چند بار چک کرد تا مطمئن شه چشماش فریبش نمیدن.
هیونجین بدون اینکه اون رو درنظر بگیره داشت ازدواج میکرد و این یعنی تنها کسی که هنوز زجر میکشید خودش بود.
-حالا میفهمم که هیچ وقت واقعا برات اهمیت نداشتم.
>>>>>>>>>>>>>>>
لباسی که شامل یک دامن بلند میشد رو پوشیده بود و حالا روی صندلی منتظر بود تا موهاش اماده بشن.
بعد از اتمام کارش رژ لب قرمز جیغی رو از کیفش درآورد و چند بار روی لباش کشید.
-چه جیگری شدم.🙄
بعد هم دامنش رو بالا داد و از اتاق خارج شد و به سمت سالن عروسی حرکت کرد.
زیر چشمی نگاهی به هیونجین که مضطرب به نظر میرسید انداخت
با لحن لوسی گفت
-چیزی شده اوپاا؟ (خداوندا توبه) درموردش از مادرت شنیدم. اگه به خاطر اون پسرس باید سعی کنی فراموشش کنی
-یادم نمیاد گفته باشم که نظر کسی برام مهمه.
هیونجین بدون اینکه اون رو درنظر بگیره داشت ازدواج میکرد و این یعنی تنها کسی که هنوز زجر میکشید خودش بود.
-حالا میفهمم که هیچ وقت واقعا برات اهمیت نداشتم.
>>>>>>>>>>>>>>>
لباسی که شامل یک دامن بلند میشد رو پوشیده بود و حالا روی صندلی منتظر بود تا موهاش اماده بشن.
بعد از اتمام کارش رژ لب قرمز جیغی رو از کیفش درآورد و چند بار روی لباش کشید.
-چه جیگری شدم.🙄
بعد هم دامنش رو بالا داد و از اتاق خارج شد و به سمت سالن عروسی حرکت کرد.
زیر چشمی نگاهی به هیونجین که مضطرب به نظر میرسید انداخت
با لحن لوسی گفت
-چیزی شده اوپاا؟ (خداوندا توبه) درموردش از مادرت شنیدم. اگه به خاطر اون پسرس باید سعی کنی فراموشش کنی
-یادم نمیاد گفته باشم که نظر کسی برام مهمه.
۲.۶k
۱۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.