p7
p7
ات:خب تازه ساعت چهاره حوصلم سره
کوک:بیایین جرعت حقیقت
همه:باشه
افتاد به من و ته*
ات:جرعت
ته:عههه جرعت پس شوگارو جلو ی ما ببوس
میخواستم حرف بزنم که شوگا اومد روم و داشت لبامو مک میزد*
ته:خب بسه دیگه
هنوزم داشتین به کارتون ادامه میدادیم که نفس کم آوردیم و مجبور شدیم از هم جدا شیم داشتیم نفس نفس میزدیم که گفتم
ات:خب دیگه ادامه بده
همه داشتن با تعجب نگامون میکردن که بعد دادی که زدم به خودشون اومدن
افتاد به منو کوک*
کوک:جرعت
ات:جدی؟
کوک:اوهوم(استرس)
رفتم یه سوسک پلاستیکی آوردم انداختم روش
همه داشتن جیغ میزدن که ته فهمید پلاستیکیه
ته:بچه ها این پلاستیکی ایه(خنده)
کوک:(داشت سکته میکرد)
نامی:بچه ها ساعت ۹ شبه
همه:چییییییی؟مگه چقد طول دادیم؟
نگای ساعت کردم دیدم آره ساعت ۹ بدو بدو رفتم توی اتاقم یه دوش ۲۰ مینی گرفتم و اومدم بیرون موهامو خشک کردم و لباسمو پوشیدم(میزام)بدو بدو رفتم پایین همه حاظر بودن همشون کت و شلوار پوشیده بودن
یونگی:بریم؟
همه:برییییم
ویو توی ماشین*
ات:میگم چرا کت شلوار پوشیدین؟
یونگی:چون ما بزرگترین مافیای دنیاییم
ات:آخخخخ آره راس میگی یادم رفته بود
رسیدن*
وقتی رسیدیم کارکنای اونجا درو برامون باز کردن من بین اونا بودم و اونا دورم بودن دخترا با لباس های خیلی باز داشتن خودشونو به پسرا میچسبوندن واقعا جا داره بگم که اگه لباس تنشون نبود بهتر بود
رفتیم توی قسمت مافیا ها اونجا بوی سیگار مشروبش دو برابر بود رفتیم یه جا نشستیم گارسون اومد رو به شوگا چی میل دارین ارباب
من جواب دادم
ات:هفتا ۹۵ درصد
یونگی:ات یکم زیاده روی نکردی؟
ات:نه بابا بزا خوش باشیم
یونگی:باشه...(رو به گارسون)همینی که این گفت
گارسون:چشم ارباب الان براتون میارم...امر دیگه ای ندارین؟
یونگی:نه برو
ات:چرا بهت میگه ارباب؟
یونگی:باز بگم
ات:نه نمیخواد فهمیدم
گارسون سفارشارو آورد*
انقد خورده بودم که مست شدم همه به جز یونگی و من مست بودن رفتم میش یونگی کنارش نشستم رفتم کنار گوشش
ات:چه پسر جذابی افتخار میدی طعم لباتو بکشم؟
یونگی:بله
(اصن فشار نمیخورم🗿🚬)
رفتم روی یونگی داشتیم همو میبوسیدیم داشت لبامو مک میزد که که نامجون اومد جدامون کرد توی ماشین هم من دوباره رفتم روی یونگی و داشتم میبوسیدمش که...
ات:خب تازه ساعت چهاره حوصلم سره
کوک:بیایین جرعت حقیقت
همه:باشه
افتاد به من و ته*
ات:جرعت
ته:عههه جرعت پس شوگارو جلو ی ما ببوس
میخواستم حرف بزنم که شوگا اومد روم و داشت لبامو مک میزد*
ته:خب بسه دیگه
هنوزم داشتین به کارتون ادامه میدادیم که نفس کم آوردیم و مجبور شدیم از هم جدا شیم داشتیم نفس نفس میزدیم که گفتم
ات:خب دیگه ادامه بده
همه داشتن با تعجب نگامون میکردن که بعد دادی که زدم به خودشون اومدن
افتاد به منو کوک*
کوک:جرعت
ات:جدی؟
کوک:اوهوم(استرس)
رفتم یه سوسک پلاستیکی آوردم انداختم روش
همه داشتن جیغ میزدن که ته فهمید پلاستیکیه
ته:بچه ها این پلاستیکی ایه(خنده)
کوک:(داشت سکته میکرد)
نامی:بچه ها ساعت ۹ شبه
همه:چییییییی؟مگه چقد طول دادیم؟
نگای ساعت کردم دیدم آره ساعت ۹ بدو بدو رفتم توی اتاقم یه دوش ۲۰ مینی گرفتم و اومدم بیرون موهامو خشک کردم و لباسمو پوشیدم(میزام)بدو بدو رفتم پایین همه حاظر بودن همشون کت و شلوار پوشیده بودن
یونگی:بریم؟
همه:برییییم
ویو توی ماشین*
ات:میگم چرا کت شلوار پوشیدین؟
یونگی:چون ما بزرگترین مافیای دنیاییم
ات:آخخخخ آره راس میگی یادم رفته بود
رسیدن*
وقتی رسیدیم کارکنای اونجا درو برامون باز کردن من بین اونا بودم و اونا دورم بودن دخترا با لباس های خیلی باز داشتن خودشونو به پسرا میچسبوندن واقعا جا داره بگم که اگه لباس تنشون نبود بهتر بود
رفتیم توی قسمت مافیا ها اونجا بوی سیگار مشروبش دو برابر بود رفتیم یه جا نشستیم گارسون اومد رو به شوگا چی میل دارین ارباب
من جواب دادم
ات:هفتا ۹۵ درصد
یونگی:ات یکم زیاده روی نکردی؟
ات:نه بابا بزا خوش باشیم
یونگی:باشه...(رو به گارسون)همینی که این گفت
گارسون:چشم ارباب الان براتون میارم...امر دیگه ای ندارین؟
یونگی:نه برو
ات:چرا بهت میگه ارباب؟
یونگی:باز بگم
ات:نه نمیخواد فهمیدم
گارسون سفارشارو آورد*
انقد خورده بودم که مست شدم همه به جز یونگی و من مست بودن رفتم میش یونگی کنارش نشستم رفتم کنار گوشش
ات:چه پسر جذابی افتخار میدی طعم لباتو بکشم؟
یونگی:بله
(اصن فشار نمیخورم🗿🚬)
رفتم روی یونگی داشتیم همو میبوسیدیم داشت لبامو مک میزد که که نامجون اومد جدامون کرد توی ماشین هم من دوباره رفتم روی یونگی و داشتم میبوسیدمش که...
۲.۷k
۳۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.