استاد¹
با صدای گنجشک ها چشم برجهان گشودم
پجره را باز کردم ساعت حدودا پنج و نیم بود. از اتاق خارج شدم و یک لیوان چای خوردم و رفتم لباس هایم را پوشیدم
کمی بعد از خانه خارج شدم و پیاده به سمت دانشگاه میرفتم
روی صندلی خودم نشستم و به انتظار استاد بودیم
استاد کاوه قدسی ولی هیچکس به نام و یا فامیل صدایش نمیکرد معمولا همون استاد صدا میشد آن استاد سرد و خشنی بود کسی جرعت بحث با اورا نداشت آن اخمی که همیشه روی پیشانی اش بود بیشتر مارا میترساند فردی آروم بود ولی با نگاهش مارا میخورد
در حال درس دادن مبحثی حوصله سر بر بودند پس کمی توی گوشی گشتم و هنسفری ای در گوش هایم گذاشتم
غرق اهنگ بودم پس متوجه راه رفتن استاد کنارم نشدم ولی وقتی دستی روی شونه ام گداشته شد پریدم بالا
_خدای من استاد مرا ترساندید
+والا جوری که شما از دنیا دور بودید و چیزی نمیگفتید ترسناک تر بود ولی خب باز هم من معذرت میخواهم
_مشکلی نیست منم متاسفم
+اگر نمیترسید گوشی را کنار بگذارید بحث مهمی است
_چشم
کمی بعد کلاس تمام شد
+خانم افشار شما میمانید؟
_بله استاد
همه خارج شده بودند فقط منو استاد بودیم استاد از جایش بلند شد
+ببینید خانم افشار، شما دانشجوی فوق العاده ای هستید ولی شما کمی شیطنت میکنید و این ممکنه در کلاس آشفتگی به پا کند پس خواهش میکنم که سر کلاس آنقدر بی حواس نباشید!
_استاد من نمیخواستم که...
+هیس. ادامه ندهید مهم نیست دیگر تکرار نشود مگرنه مجبور به مجازات شما می...
استاد را دیدم ساکت است سرم را بالا آوردم دیدم که به زور میز را گرفته است و تلاش میکند بایستد ولی بر زمین افتاد
_استاد!
بالای سرش آمدم
+خوبم خوبم
_اما
+کلاستان دیر میشود
_مهم نیست
من آن استاد را دوست داشتم شاید کمی مثل یخ بودند اما میشود متوجه ماسکی از بی احساسی را در صورتش دید او شاید به درک شدن نیاز داشت
+خوبم
بی توجه به حرفش اورا بلند کردم و روی صندلی گذاشتم دستم را روی پیشانی اش گذاشتم. داشت میسوخت .سرش را کج کرد که دستم را بردارم سرش را صاف کردم و در دست گرفتم
_باید دکتر برویم
+نیازی ندارم
شروع کرد به سرفه کردن
_خواهش میکنم
با چشمانی نگران به او زل زده بودم
+میروم باشه تو برو همین حالا
_اما
+خواهش میکنم برو
خدای من درست میبینم؟ استادی که بی نیاز بود از من خواهش کرد؟
_مواظب خود باشید و من را جویا حالتان کنید
+باشه ممنون
از کلاس خارج شدم از بیرون میدیدم که لنگ لنگ داشت میرفت خیالم راحت شد
پجره را باز کردم ساعت حدودا پنج و نیم بود. از اتاق خارج شدم و یک لیوان چای خوردم و رفتم لباس هایم را پوشیدم
کمی بعد از خانه خارج شدم و پیاده به سمت دانشگاه میرفتم
روی صندلی خودم نشستم و به انتظار استاد بودیم
استاد کاوه قدسی ولی هیچکس به نام و یا فامیل صدایش نمیکرد معمولا همون استاد صدا میشد آن استاد سرد و خشنی بود کسی جرعت بحث با اورا نداشت آن اخمی که همیشه روی پیشانی اش بود بیشتر مارا میترساند فردی آروم بود ولی با نگاهش مارا میخورد
در حال درس دادن مبحثی حوصله سر بر بودند پس کمی توی گوشی گشتم و هنسفری ای در گوش هایم گذاشتم
غرق اهنگ بودم پس متوجه راه رفتن استاد کنارم نشدم ولی وقتی دستی روی شونه ام گداشته شد پریدم بالا
_خدای من استاد مرا ترساندید
+والا جوری که شما از دنیا دور بودید و چیزی نمیگفتید ترسناک تر بود ولی خب باز هم من معذرت میخواهم
_مشکلی نیست منم متاسفم
+اگر نمیترسید گوشی را کنار بگذارید بحث مهمی است
_چشم
کمی بعد کلاس تمام شد
+خانم افشار شما میمانید؟
_بله استاد
همه خارج شده بودند فقط منو استاد بودیم استاد از جایش بلند شد
+ببینید خانم افشار، شما دانشجوی فوق العاده ای هستید ولی شما کمی شیطنت میکنید و این ممکنه در کلاس آشفتگی به پا کند پس خواهش میکنم که سر کلاس آنقدر بی حواس نباشید!
_استاد من نمیخواستم که...
+هیس. ادامه ندهید مهم نیست دیگر تکرار نشود مگرنه مجبور به مجازات شما می...
استاد را دیدم ساکت است سرم را بالا آوردم دیدم که به زور میز را گرفته است و تلاش میکند بایستد ولی بر زمین افتاد
_استاد!
بالای سرش آمدم
+خوبم خوبم
_اما
+کلاستان دیر میشود
_مهم نیست
من آن استاد را دوست داشتم شاید کمی مثل یخ بودند اما میشود متوجه ماسکی از بی احساسی را در صورتش دید او شاید به درک شدن نیاز داشت
+خوبم
بی توجه به حرفش اورا بلند کردم و روی صندلی گذاشتم دستم را روی پیشانی اش گذاشتم. داشت میسوخت .سرش را کج کرد که دستم را بردارم سرش را صاف کردم و در دست گرفتم
_باید دکتر برویم
+نیازی ندارم
شروع کرد به سرفه کردن
_خواهش میکنم
با چشمانی نگران به او زل زده بودم
+میروم باشه تو برو همین حالا
_اما
+خواهش میکنم برو
خدای من درست میبینم؟ استادی که بی نیاز بود از من خواهش کرد؟
_مواظب خود باشید و من را جویا حالتان کنید
+باشه ممنون
از کلاس خارج شدم از بیرون میدیدم که لنگ لنگ داشت میرفت خیالم راحت شد
۶۰۷
۱۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.