part: 29
"𝐦𝐲 𝐝𝐚𝐝𝐝𝐲"
▪ویو انالی▪
در داشتت میسوختتتت
یه دفعه سوختگی بد تر شد انگار چییزی بهش زد که سوخت خیلی بدم سوخت
دستمو تکون دادم و خودم به تخت کوبیدم که تهیونگ با دست ذخمیش دوتا دستم بالا سرم گرفت و بیشتر رو خم شد که نمیتونستم تکون بخورم اشکام پشت سر هم میریخت دردشش خییییلی بد بود
چییزی دور پا پیچیده شد که انگار سوختگیش کم شد چون هوا بهش نمیخورد
مرده: خب تمومهه
تهیونگ ازم جدا شد
ولی فاصلش هنوز کم بود
مرده: مرغ عشقا لطفا دور شید تهیونگ تو نباید تکون بخوری
تهیونگ برگشت سر جایه اصلیش
تند تند پشت سر هم نفس میکشیدم هم تو این پنج دقیقه نفسم بند امده بود هم از درد تند تند قفسه سیnم بالا پایین میشد
احساس کردم از شدت گریه صورتم قرمز شده
دکتر پارچ اب و برداشت و داخل لیوان اب ریخت و به طرفم گرفت
ازش گرفم
انا: م.م..منونم
لیوان و یه نفس سر کشیدم
اشکام و پاک کردم
مرده: دراز بکش به پاهات فشار نیار
ددوباره دراز کشیدم و دستما و رو صورتم گذاشتم
احساس میکردم قط کردن پام انقدر درد نداره
دستم و برداشتم
دکتر یه سرم به هم وصل کرد
دکی: ممکنه خوnریزیت زیاد شه و همین الانشم بند نیومده و حالت ممکن بد شه ..دمای بدnت بالاعه ...پس سرم کمکت میکنه ....خب حالا کیم تهیونگ
تهیونگ تکیه داد و چشماشو بست
دکتر دوباره اون مواد و زد چون تهیونگ تکون خورده بود بعد باندی دورش پیچید تهیونگ دراز کشید
یه لحظه انگار خیلی خوبام میاد ...وقتی به تهیونگ نگاه کردم انگار اونم بی حال شده بود .. و دیگه......
▪ویو جونگکوک▪
از تهیونگ و انالی خیالم راحت بود ولی فکرم پیش اون دختری بود که داخل جنگل بود
کاشکی حداقل شماره ایی ادرسی میگرفتم
دکتر امد بیرون
کوک: چیشده؟!
سرخوش خندید
مرده: بهترین زوجین که دیدم
کوک: چی..¿چطور!؟
دکتر قضیه بوsه پنج دقیقه اایی و گفت
کوک: تهیونگگگ؟؟؟
مرده: ارعع
کوک: چه خوبب
مرده: شبیه از اون زوجایین که با هم دعوا دارن ولی عشقشو قوی تر از کسایی که مثلا با همن
کوک: چی بگم والا....الان چیشدن؟
مرده: هر دوتاشون بخواطر ارام بخش داخل سرم بیهوش شدن....پرده های اتاقشونو بکش ...تا تا فردا تخت بخوابن و بیدار نشن..این دارو هارو هم بگیر ...خداحافظ
برگه رو گرفتن و خداحافظی کردم اروم رفتم داخل اتاق که....
▪ویو انالی▪
در داشتت میسوختتتت
یه دفعه سوختگی بد تر شد انگار چییزی بهش زد که سوخت خیلی بدم سوخت
دستمو تکون دادم و خودم به تخت کوبیدم که تهیونگ با دست ذخمیش دوتا دستم بالا سرم گرفت و بیشتر رو خم شد که نمیتونستم تکون بخورم اشکام پشت سر هم میریخت دردشش خییییلی بد بود
چییزی دور پا پیچیده شد که انگار سوختگیش کم شد چون هوا بهش نمیخورد
مرده: خب تمومهه
تهیونگ ازم جدا شد
ولی فاصلش هنوز کم بود
مرده: مرغ عشقا لطفا دور شید تهیونگ تو نباید تکون بخوری
تهیونگ برگشت سر جایه اصلیش
تند تند پشت سر هم نفس میکشیدم هم تو این پنج دقیقه نفسم بند امده بود هم از درد تند تند قفسه سیnم بالا پایین میشد
احساس کردم از شدت گریه صورتم قرمز شده
دکتر پارچ اب و برداشت و داخل لیوان اب ریخت و به طرفم گرفت
ازش گرفم
انا: م.م..منونم
لیوان و یه نفس سر کشیدم
اشکام و پاک کردم
مرده: دراز بکش به پاهات فشار نیار
ددوباره دراز کشیدم و دستما و رو صورتم گذاشتم
احساس میکردم قط کردن پام انقدر درد نداره
دستم و برداشتم
دکتر یه سرم به هم وصل کرد
دکی: ممکنه خوnریزیت زیاد شه و همین الانشم بند نیومده و حالت ممکن بد شه ..دمای بدnت بالاعه ...پس سرم کمکت میکنه ....خب حالا کیم تهیونگ
تهیونگ تکیه داد و چشماشو بست
دکتر دوباره اون مواد و زد چون تهیونگ تکون خورده بود بعد باندی دورش پیچید تهیونگ دراز کشید
یه لحظه انگار خیلی خوبام میاد ...وقتی به تهیونگ نگاه کردم انگار اونم بی حال شده بود .. و دیگه......
▪ویو جونگکوک▪
از تهیونگ و انالی خیالم راحت بود ولی فکرم پیش اون دختری بود که داخل جنگل بود
کاشکی حداقل شماره ایی ادرسی میگرفتم
دکتر امد بیرون
کوک: چیشده؟!
سرخوش خندید
مرده: بهترین زوجین که دیدم
کوک: چی..¿چطور!؟
دکتر قضیه بوsه پنج دقیقه اایی و گفت
کوک: تهیونگگگ؟؟؟
مرده: ارعع
کوک: چه خوبب
مرده: شبیه از اون زوجایین که با هم دعوا دارن ولی عشقشو قوی تر از کسایی که مثلا با همن
کوک: چی بگم والا....الان چیشدن؟
مرده: هر دوتاشون بخواطر ارام بخش داخل سرم بیهوش شدن....پرده های اتاقشونو بکش ...تا تا فردا تخت بخوابن و بیدار نشن..این دارو هارو هم بگیر ...خداحافظ
برگه رو گرفتن و خداحافظی کردم اروم رفتم داخل اتاق که....
۲۳.۰k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.