part ④🦭👩🦯
جیهوپ « یا جد سادات این چه قیافه ایه ؟ برو عین ادم آماده شو
بورام « چمه مگه؟
جیهوپ « چت نیست! یادت رفته مزایده داری؟ باید یکی از لباس هایی که طراحی کردی بپوشی دختر... برو بالا خودم لباسی که باید بپوشی رو انتخاب میکنم
بورام « یاععع جیهوپ
جیهوپ « حرف نباشه!
_بورام و جیهوپ خیلی صمیمی بودن اما جیهوپ وارث این عمارت و جانشین آینده پدر بزرگش بود پس ابهت و اقتدار خاصی داشت... برای همین دیگه مخالفتی نکرد و رفت بالا تا جیهوپ استایلش رو انتخاب کنه... گاهی اوقات این رئیس بازی های جیهوپ رو مخش میرفت اما نمیتونست سلیقه خوبش رو انکار کنه.... با باز شدن در اتاق و اومدن خدمه سرش رو بلند کرد و با دیدن پیرهنی که دست خدمه بود دهنش باز موند
بورام « کی میتونه با این لباس راه برههههه؟؟؟؟ بابا مگه مدل نداره شرکت؟ چرا من باید اینو بپوشم *پوکر
آجوما « قربونت برم یادت رفته توی این جور مزایده ها استایل طراح حرف اول رو میزنه! غر نزن دیگه... آقا دیرشون شده زود آماده شید
بورام « آهی کشیدم و بعد از پانزده دقیقه بالاخره لباس پرنسسی ای که خودم طراحی کرده بودم در بهترین حالت ممکن ظاهر شد! بهش مدل پر قو میگفتن! پیرهنی با دامنی بلند که پایینش پُر از پَر بود و قسمت دامنش با رنگ های کم رنگ کار شده بود! موهام رو مدل دادم و بعد از برداشتن طراحی هام به کمک خدمه آروم از پله ها پایین اومدم... صدای تق تق کفش های پاشنه بلندم باعث شده بود همه برگردن و با دیدن من توی اون لباس هینی بکشن... از حق نگذریم خیلی زیبا شده بودم...
جیهوپ « با شنیدن صدای تق تق کفش پاشنه بلندی که میدونستم مال کیه نگاهم رو از گوشی گرفتم و به بورام دادم! میتونستم قسم بخورم شبیه فرشته ها شده بود... بیشتر که فکر میکردم میدیدم هیچکس لیاقت بورام رو نداره اما جیهوپ درونم میگفت یونگی میتونه خوشبختش کنه... آهی کشیدم و لبخند کمرنگی زدم... با رسیدن بورام روی موهاش رو بوسیدم و به سمت ماشین رفتیم...
بورام « خانوادگی کراش بودیم اما جیهوپ خیلی کراش بود... مخصوصا با تیپی که الان زده بود... زیر چشمی نگاهی به استایلش کردم... کت و شلوار مشکی برندی پوشیده بود که بشدت بهش میومد... موهاش رو مش کرده بود که باعث شده بود شبیه کاراکتر های انیمه بشه... ابلفضل داش اگه خواهرت نبودم خودم میومدم خاستگاری
جیهوپ « *نگاه تاسف بار . .. یه ذره.... نه اصلا قد سوزن ادم باش بورام...
بورام « تلاشم رو میکنم... بابا من نمیتونم با این لباس راه برممممم
جیهوپ « رسیدیم اونجا نامزدت میاد دنبالت... دیگه باید به اون بگی کمکت کنه
بورام « با شنیدن اسم نامزد و یادآوری ازدواج اجباری بغض به گلوم چنگ زد.... با ناراحتی گفتم « هوپ تو قول دادی
بورام « چمه مگه؟
جیهوپ « چت نیست! یادت رفته مزایده داری؟ باید یکی از لباس هایی که طراحی کردی بپوشی دختر... برو بالا خودم لباسی که باید بپوشی رو انتخاب میکنم
بورام « یاععع جیهوپ
جیهوپ « حرف نباشه!
_بورام و جیهوپ خیلی صمیمی بودن اما جیهوپ وارث این عمارت و جانشین آینده پدر بزرگش بود پس ابهت و اقتدار خاصی داشت... برای همین دیگه مخالفتی نکرد و رفت بالا تا جیهوپ استایلش رو انتخاب کنه... گاهی اوقات این رئیس بازی های جیهوپ رو مخش میرفت اما نمیتونست سلیقه خوبش رو انکار کنه.... با باز شدن در اتاق و اومدن خدمه سرش رو بلند کرد و با دیدن پیرهنی که دست خدمه بود دهنش باز موند
بورام « کی میتونه با این لباس راه برههههه؟؟؟؟ بابا مگه مدل نداره شرکت؟ چرا من باید اینو بپوشم *پوکر
آجوما « قربونت برم یادت رفته توی این جور مزایده ها استایل طراح حرف اول رو میزنه! غر نزن دیگه... آقا دیرشون شده زود آماده شید
بورام « آهی کشیدم و بعد از پانزده دقیقه بالاخره لباس پرنسسی ای که خودم طراحی کرده بودم در بهترین حالت ممکن ظاهر شد! بهش مدل پر قو میگفتن! پیرهنی با دامنی بلند که پایینش پُر از پَر بود و قسمت دامنش با رنگ های کم رنگ کار شده بود! موهام رو مدل دادم و بعد از برداشتن طراحی هام به کمک خدمه آروم از پله ها پایین اومدم... صدای تق تق کفش های پاشنه بلندم باعث شده بود همه برگردن و با دیدن من توی اون لباس هینی بکشن... از حق نگذریم خیلی زیبا شده بودم...
جیهوپ « با شنیدن صدای تق تق کفش پاشنه بلندی که میدونستم مال کیه نگاهم رو از گوشی گرفتم و به بورام دادم! میتونستم قسم بخورم شبیه فرشته ها شده بود... بیشتر که فکر میکردم میدیدم هیچکس لیاقت بورام رو نداره اما جیهوپ درونم میگفت یونگی میتونه خوشبختش کنه... آهی کشیدم و لبخند کمرنگی زدم... با رسیدن بورام روی موهاش رو بوسیدم و به سمت ماشین رفتیم...
بورام « خانوادگی کراش بودیم اما جیهوپ خیلی کراش بود... مخصوصا با تیپی که الان زده بود... زیر چشمی نگاهی به استایلش کردم... کت و شلوار مشکی برندی پوشیده بود که بشدت بهش میومد... موهاش رو مش کرده بود که باعث شده بود شبیه کاراکتر های انیمه بشه... ابلفضل داش اگه خواهرت نبودم خودم میومدم خاستگاری
جیهوپ « *نگاه تاسف بار . .. یه ذره.... نه اصلا قد سوزن ادم باش بورام...
بورام « تلاشم رو میکنم... بابا من نمیتونم با این لباس راه برممممم
جیهوپ « رسیدیم اونجا نامزدت میاد دنبالت... دیگه باید به اون بگی کمکت کنه
بورام « با شنیدن اسم نامزد و یادآوری ازدواج اجباری بغض به گلوم چنگ زد.... با ناراحتی گفتم « هوپ تو قول دادی
۱۲۸.۸k
۰۴ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.