اونی چان 2/ پارت 7
2هفته بعد]
از زبان ایمیکو]
ناعومی:واییییییییی خیلی تو لباس عروس خوشگل شدییییییی
گین:رنگ سفید خیلی به موهات میاد
کویو:هققققق هققققققققق چقدر زود بزرگ شدی
یوسانو:الان دیگه فقط باید منتظر چویا بمونی
توی اینه به خورم نگاه کردم.کار ارایشگر حرف نداشت.موهای قهوه ای موج دارم رو یه جور خاصی پف داده بود و دورم ریخته بود.سایه قهوه ای به پشت چشام زده بود.لباس سفیدم هم خیلی خوشگل بود.با یوسانو سان و گین کلی وقت گشتیم تا اینو پیدا کنیم.(عکس دوم).
بوقققققق بوققققققققق
کیو دوید توی ارایشگاه و گفت:ایمیکو سان!چویا سان اومد
چشمام درخشید!بالاخره!به طرز عجیبی اروم بودم.از پله های ارایشگاه اومدم پایین.چویا کنار یه لیموزین منتظر بود.
+لیموزینو از کجا گیر اوری؟
خندید و گفت:دیگ دیگه
روی کاپوت ماشین با گل های سفید رز تزیین شده بود کجه ه رنگ مشکی ماشین خیلی میومد.سوارماشین شدیم و به سمت تالار حرکت کردیم.
گذر زمان*
بالاخره رسیدیم به تالار.دازای جلوی در منتظر بود.چقدر کت شلوارش بهش میومد!
-پس ایمیکو کوچولوی ما داره ازدواج میکنه نه؟
+من فقط دوسال ازت کوچیکترم!
*اروم باشید روز عرسیه دیگه...
-تو ساکت شو هویج کوتاه
*تمههه
+حداقل روز عروسیم دعوا نکنید.
(پس از تمام شدن جشن)
+وایییی چقدر خوش گذشت.چویا بیا بریم دیگه.
*باشه اومدم
-خداحافظ ناکاهارا ایمیکو
+من برای همیشه اوسامو باقی میمونم.خداحافظ اونی چان!
سوار ماشین شدیم و به سمت خونه مون حرکت کردیم.هر دومون میدونستیم که اینده ی روشنی در انتظارمونه.
پایان پارت]
پایان فصل 2]
از زبان ایمیکو]
ناعومی:واییییییییی خیلی تو لباس عروس خوشگل شدییییییی
گین:رنگ سفید خیلی به موهات میاد
کویو:هققققق هققققققققق چقدر زود بزرگ شدی
یوسانو:الان دیگه فقط باید منتظر چویا بمونی
توی اینه به خورم نگاه کردم.کار ارایشگر حرف نداشت.موهای قهوه ای موج دارم رو یه جور خاصی پف داده بود و دورم ریخته بود.سایه قهوه ای به پشت چشام زده بود.لباس سفیدم هم خیلی خوشگل بود.با یوسانو سان و گین کلی وقت گشتیم تا اینو پیدا کنیم.(عکس دوم).
بوقققققق بوققققققققق
کیو دوید توی ارایشگاه و گفت:ایمیکو سان!چویا سان اومد
چشمام درخشید!بالاخره!به طرز عجیبی اروم بودم.از پله های ارایشگاه اومدم پایین.چویا کنار یه لیموزین منتظر بود.
+لیموزینو از کجا گیر اوری؟
خندید و گفت:دیگ دیگه
روی کاپوت ماشین با گل های سفید رز تزیین شده بود کجه ه رنگ مشکی ماشین خیلی میومد.سوارماشین شدیم و به سمت تالار حرکت کردیم.
گذر زمان*
بالاخره رسیدیم به تالار.دازای جلوی در منتظر بود.چقدر کت شلوارش بهش میومد!
-پس ایمیکو کوچولوی ما داره ازدواج میکنه نه؟
+من فقط دوسال ازت کوچیکترم!
*اروم باشید روز عرسیه دیگه...
-تو ساکت شو هویج کوتاه
*تمههه
+حداقل روز عروسیم دعوا نکنید.
(پس از تمام شدن جشن)
+وایییی چقدر خوش گذشت.چویا بیا بریم دیگه.
*باشه اومدم
-خداحافظ ناکاهارا ایمیکو
+من برای همیشه اوسامو باقی میمونم.خداحافظ اونی چان!
سوار ماشین شدیم و به سمت خونه مون حرکت کردیم.هر دومون میدونستیم که اینده ی روشنی در انتظارمونه.
پایان پارت]
پایان فصل 2]
۲.۳k
۲۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.