پارت•4•
ویو ات
رسبدم خونه ی لیا که در زدم و لیا باز کرد
×خوش اومدی ات
+خیلی ممنون،ببخشید مزاحم شدم
×نه بابا تو چی داری میگی اینجا خونه ی خودته بیا تو
رفتم و روی کاناپه نشستم لیا هم رفت برای دوتامون نسکافه آورد
×خب ات تعریف کن چی شده
+(همه چیز رو تعریف کرد)
×وایی چرا اینکار رو کردی کلی دختر برای تهیونگ صف میکشن تا باهاش باشن بعد تو که زنشی از دستش فرار میکنی بخدا اگه پیدات کنه میکشتت
+میدونم ولی خب چیکار کنم به زور با هاش ازدواج کردم من هیچ حسی بهش ندارم(بغض)
×خب باشه بابا گریه نکن من فقط بخاطر خودت گفتم
(لیا بغلش میکنه)
+هقق..چیکار..کنم لیا(گریه)
×ششش هیچی نیس فک کنم خسته ای برو تو اتاقم بخواب
+باشه ولی تو کجا میخوابی
×رو کاناپه
+اون وقت چرا؟
×یعنی چی چرا چون تو روی تخت میخوابی
+برو بابا تو هم پیش من میخوابی مثلا ما از بچگی با هم دوست بودیم و شبا پیش هم می خوابیدیم،نخیر نباید روی کاناپه بخوابی
×خب باشه بریم بخوابیم
+اوکی
و رفتن رو تخت خوابیدن
"فلش بک"
ویو ات
صبح از خواب پاشدم دیدم لیا پیشم نیس برای همین رفتم دستشویی و کارای لازمو انجام دادم و رفتم پایین که دیدم لیا داره صبحونه درس میکنه
+وایی لیا چه بوی خوبی میاد
×اهم پنکیک درس کردم
×برو بشین تا برات بیارم
رفتم روی میز نشستم و پنکیک خوردم نمیدونم چرا ولی وقتی پنکیک رو خوردم یهو حالت تهوع گرفتم و سریع رفتم سمت دستشویی و بالا آوردم که لیا در زد
×ات چیزی شده
+نه تو برو پایین(بالا آورد)
+بش
بعد که از دستشویی اومدم بیرون رفتم پیش لیا که گفت
×چیزی شده ات چرا اونطوری شدی؟
+نمیدونم لیا باید برم بیبی چک بخرم
×تو خودتو خسته نکن من میرم میخرم
ویو ات
لیا صبحونشو خورد ولی من نتونستم هیچی بخورم و لیا بعد از اتمام صبحونه رفت بیرون تا برام بیبی چک بخره و برگشت خونه و من رفتم دستشویی و ازش استفاده کردم که جوابش...
شرایط
6لایک
5کامنت
••••••|••••••
رسبدم خونه ی لیا که در زدم و لیا باز کرد
×خوش اومدی ات
+خیلی ممنون،ببخشید مزاحم شدم
×نه بابا تو چی داری میگی اینجا خونه ی خودته بیا تو
رفتم و روی کاناپه نشستم لیا هم رفت برای دوتامون نسکافه آورد
×خب ات تعریف کن چی شده
+(همه چیز رو تعریف کرد)
×وایی چرا اینکار رو کردی کلی دختر برای تهیونگ صف میکشن تا باهاش باشن بعد تو که زنشی از دستش فرار میکنی بخدا اگه پیدات کنه میکشتت
+میدونم ولی خب چیکار کنم به زور با هاش ازدواج کردم من هیچ حسی بهش ندارم(بغض)
×خب باشه بابا گریه نکن من فقط بخاطر خودت گفتم
(لیا بغلش میکنه)
+هقق..چیکار..کنم لیا(گریه)
×ششش هیچی نیس فک کنم خسته ای برو تو اتاقم بخواب
+باشه ولی تو کجا میخوابی
×رو کاناپه
+اون وقت چرا؟
×یعنی چی چرا چون تو روی تخت میخوابی
+برو بابا تو هم پیش من میخوابی مثلا ما از بچگی با هم دوست بودیم و شبا پیش هم می خوابیدیم،نخیر نباید روی کاناپه بخوابی
×خب باشه بریم بخوابیم
+اوکی
و رفتن رو تخت خوابیدن
"فلش بک"
ویو ات
صبح از خواب پاشدم دیدم لیا پیشم نیس برای همین رفتم دستشویی و کارای لازمو انجام دادم و رفتم پایین که دیدم لیا داره صبحونه درس میکنه
+وایی لیا چه بوی خوبی میاد
×اهم پنکیک درس کردم
×برو بشین تا برات بیارم
رفتم روی میز نشستم و پنکیک خوردم نمیدونم چرا ولی وقتی پنکیک رو خوردم یهو حالت تهوع گرفتم و سریع رفتم سمت دستشویی و بالا آوردم که لیا در زد
×ات چیزی شده
+نه تو برو پایین(بالا آورد)
+بش
بعد که از دستشویی اومدم بیرون رفتم پیش لیا که گفت
×چیزی شده ات چرا اونطوری شدی؟
+نمیدونم لیا باید برم بیبی چک بخرم
×تو خودتو خسته نکن من میرم میخرم
ویو ات
لیا صبحونشو خورد ولی من نتونستم هیچی بخورم و لیا بعد از اتمام صبحونه رفت بیرون تا برام بیبی چک بخره و برگشت خونه و من رفتم دستشویی و ازش استفاده کردم که جوابش...
شرایط
6لایک
5کامنت
••••••|••••••
۱۴.۲k
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.