پارت ۱۲
حامیم
حواسم بود که کسی بجز درسا تو ویلا نباشه
درسا
دونیا رفت خونه ی مادر بزرگش رهام و امیر رفتنن دنبال کارای کنسرت منم تو ویلا مونده بوده بودم مطمئن بودم که حامیم میاد بخاطر همین روی میز اتاقم یک ردیاب بود که به کشم وصل بود و هرجا بودم میتونستن بفهمن رفتم توی آشپزخونه یه لیوان آب خوردم که صدای در اومد فکر کردم خیالاتی شدم داشتم میرفتم سمت اتاقم که یه چیزی روی دهنم گذاشته شد و سیاهی مطلق ....
( ۱ ساعت بعد )
.
.
.
.
.
.
چشامم رو باز کردم ولی تار میدیدم چشمام به حالت عادی برگشت دیدم دست و پام به یه صندلی بستس وسط یه اتاق به نظرم آشنا میومد اره این اتاق اتاق ویلای حامیم بود داشتم سعی میکردم دستم رو باز کنم که در باز شد
حامیم : سلام خوشگلم 🙃🤍
درسا : .............
حامیم : راست میگی دهنت بستس ببخشید
اومد و دهنمو باز کرد
درسا : از جون من چی میخوای ؟ هان ؟
حامیم : خوشگلم انقد تند نرو
درسا : به من نگو خوشگلم
حامیم : باشه قلب من
درسا : قربون صدقه من نروووو قربون اون زنت برو نه من
حامیم : درسا قشنگم
درسا : اسم منو تو اون دهن کثیفت نیار ( اعصبانی )
دستشو گزاشت رو پام و داشت میرفت بالاتر که یه جیغ بنفش زدم و دستشو برداشت
حامیم : عشقم چته ؟
درسا : عو * ضی به من نگو عشقم کثا* فت
امیر :
رسیدیم ویلا ولی هرچقدر درسا رو صدا کردم جواب نداد گفتم شاید خوابه رفتم ت اتاق هارو دیدم اما نبود رفتم توی اتاقش دیدم ردیابی که به من گفته بود رو میزه برداشتم و رفتم تو هال
امیر: رهام
رهام : جان داداش چیشد ؟ چیز ی پیدا کردی ؟
امیر : آره
رهام : چی ؟
امیر : یه ردیاب که به کش درسا وصله
رهام : خب این الان خیلی خوبه پس منتظره چی هستی ؟ بدو بریم دیگه
امیر : باشه ولی .....
رهام : ولی چی ؟
امیر : ولی باید به رونیا بگیم
رهام :چرا اون بیچاره رو نگران کنیم
درسا :
دستو پام رو وا کرد
حواسم بود که کسی بجز درسا تو ویلا نباشه
درسا
دونیا رفت خونه ی مادر بزرگش رهام و امیر رفتنن دنبال کارای کنسرت منم تو ویلا مونده بوده بودم مطمئن بودم که حامیم میاد بخاطر همین روی میز اتاقم یک ردیاب بود که به کشم وصل بود و هرجا بودم میتونستن بفهمن رفتم توی آشپزخونه یه لیوان آب خوردم که صدای در اومد فکر کردم خیالاتی شدم داشتم میرفتم سمت اتاقم که یه چیزی روی دهنم گذاشته شد و سیاهی مطلق ....
( ۱ ساعت بعد )
.
.
.
.
.
.
چشامم رو باز کردم ولی تار میدیدم چشمام به حالت عادی برگشت دیدم دست و پام به یه صندلی بستس وسط یه اتاق به نظرم آشنا میومد اره این اتاق اتاق ویلای حامیم بود داشتم سعی میکردم دستم رو باز کنم که در باز شد
حامیم : سلام خوشگلم 🙃🤍
درسا : .............
حامیم : راست میگی دهنت بستس ببخشید
اومد و دهنمو باز کرد
درسا : از جون من چی میخوای ؟ هان ؟
حامیم : خوشگلم انقد تند نرو
درسا : به من نگو خوشگلم
حامیم : باشه قلب من
درسا : قربون صدقه من نروووو قربون اون زنت برو نه من
حامیم : درسا قشنگم
درسا : اسم منو تو اون دهن کثیفت نیار ( اعصبانی )
دستشو گزاشت رو پام و داشت میرفت بالاتر که یه جیغ بنفش زدم و دستشو برداشت
حامیم : عشقم چته ؟
درسا : عو * ضی به من نگو عشقم کثا* فت
امیر :
رسیدیم ویلا ولی هرچقدر درسا رو صدا کردم جواب نداد گفتم شاید خوابه رفتم ت اتاق هارو دیدم اما نبود رفتم توی اتاقش دیدم ردیابی که به من گفته بود رو میزه برداشتم و رفتم تو هال
امیر: رهام
رهام : جان داداش چیشد ؟ چیز ی پیدا کردی ؟
امیر : آره
رهام : چی ؟
امیر : یه ردیاب که به کش درسا وصله
رهام : خب این الان خیلی خوبه پس منتظره چی هستی ؟ بدو بریم دیگه
امیر : باشه ولی .....
رهام : ولی چی ؟
امیر : ولی باید به رونیا بگیم
رهام :چرا اون بیچاره رو نگران کنیم
درسا :
دستو پام رو وا کرد
۴.۵k
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.