the night🌌
ساعت 3 شب بود..
از اونجایی که شب ها دیر میخوابیدی دوست صمیمیت هم همینطور بود بهت زنگ زد و گفت
نیکی: میشه باهام حرف بزنی تا خوابم ببره ؟
Y/n': باشه
همینطور داشتی باهاش حرف میزدی که یهو دیدی یه ضبط کن صدا پشتش قایم کرده و داره صدات رو ضبط میکنه و با گفتی
Y/n: نیکی برای چی داری صدای من رو ضبط میکنی؟
نیکی: ا....ام.. آه...خو... خوب
ادامه دارد.....
از اونجایی که شب ها دیر میخوابیدی دوست صمیمیت هم همینطور بود بهت زنگ زد و گفت
نیکی: میشه باهام حرف بزنی تا خوابم ببره ؟
Y/n': باشه
همینطور داشتی باهاش حرف میزدی که یهو دیدی یه ضبط کن صدا پشتش قایم کرده و داره صدات رو ضبط میکنه و با گفتی
Y/n: نیکی برای چی داری صدای من رو ضبط میکنی؟
نیکی: ا....ام.. آه...خو... خوب
ادامه دارد.....
۷۷۲
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.