تک پارتی: نام:"دردِ مَن"
#درخواستیـــ
******
"میونگ":
×:یااا این جرئت حقیقته باید انجام بدی!
+:هوفف باشه سویون...
×؛ب کوک الکی بگو دوسش نداری!تا دو ماه!
گوشیمو برداشتم و شماره جونگ کوکو گرفتم:
_:جونم پرنسس جئون؟
+:دیگه دوست ندارم!
_:چی؟
+:اخبار ی بار میگن مستر جئون منو تو دیگ باهم نسبتی نداریم!
* ² ماه بعد _پشته بوم ساختمونِ(...)_ساعت ⁸ شب *
راوی:
(....):پسر بیا پایین اگه از دنیا بریدی لازم نیس بری بآغوش مرگ!
_:"*پوزخند*...هه"مرگ"...چ کلمه ی قشنگی...ولی...تو از کجا نمیدونی من از درون نمردم....بیشتر ادم ها و نوجوونایه امروزی فقط"روح هایه مرده تو جسم زنده"هستن...اصلا میدونی مرگ چیه؟ مرگ فقط قطع شدن ضربان قلب نیست، شاید فکر کنی جدا شدن از عشق باشه!.. نه اینم نیست، مرگ واقعی اینه که یاد بگیری از دوست داشتن کسی دل بکنی که هیچوقت نمیتونی بدستش بیاری...
(....):آخه دردت چیه؟
_:درده من!میخای بدونی درد من چیه!؟باید بت بگم ک درد من اینه ک من تو ابن دو ماه فاکی من هرگز دستاشو لمس نکردم، هرگز نبوسیدمشون،
هرگز اونطور که باید پیشس نبودم،
هیچوقت کنارس کوکی های شکلاتی با قهوه درست نکردیم....
هیچوقت با صدای بلند براش کتاب نخوندم،
هیچوقت با موهای اشفته کنارش از خواب بیدار نشدم اما؛
هر روز بیشتر از دیروز دوستش داشتم،
همیشه تو خیالم دستاشو رو گرفتم،
با صدای بلند برای اونه خیالی که کنار من نبود کتاب خوندم،
کوکی های شکلاتی را درست کردم
با اونه خیالی،
هرشب قبل خواب به ماه گفتم بوسهام رو به لباش برسونه.
جسم من هرگز پیشس نبود،
اما با ثانیه به ثانیه با روحش زندگی کردم....:)درد من اینه که اونو مثل آهنگام دوست دارم؛من دلم نمیاد اونارو برا کسی بفرستمشون، می خوام فقط مال خودم باشن. وقتی تنهام، وقتی غمگینم، وقتی خستم، وقتی عصبیم، وقتی خوشحالم، گوششون می دم. وقتی حوصلهی هیچ کیو ندارم، فقط باید اونا باشن.
من همیشه بهشون نیاز دارم، همیشه دوسشون دارم.
پس وقتی میگم مثل آهنگام دوستشدارم، یعنی همیشه میخوام که باشه، همیشه حوصلشو دارم، همیشه بهش نیاز دارم، همیشه براش وقت دارم، همیشه دوسش دارم....بش بگین اگه فردا بی من شروع شد، همون آدم قبلی بمون. اگر فردا بی من شروع شد مثل تمام دیروز هایه بی من، بخند، اشک نریز، غصه نخور، بگرد، کافه برو، قوی بمون. فقط یک دفعه دیگه موهاتو همون قدری کن که دوست داشتمشون، بعد باز هم ب میل خودت از این هم کوتاهتر شون کن. هرزمان بری کافه من روی صندلی کنار میزی که آن گوشه کنار مجسمه خاکستری هست نشستم و دارم نگاهت میکنم، اگر فردا بی من شروع شد گل و گیاهام رو از تهیونگ بگیر و برای خودت نگه شون دار، هرزمان دلت برام تنگ شد به ان ها آب بده و فراموش نکن آن كه براي تو ميمرد من بودم...."
و خودشو از ساختمون انداخت🙂
******
"میونگ":
×:یااا این جرئت حقیقته باید انجام بدی!
+:هوفف باشه سویون...
×؛ب کوک الکی بگو دوسش نداری!تا دو ماه!
گوشیمو برداشتم و شماره جونگ کوکو گرفتم:
_:جونم پرنسس جئون؟
+:دیگه دوست ندارم!
_:چی؟
+:اخبار ی بار میگن مستر جئون منو تو دیگ باهم نسبتی نداریم!
* ² ماه بعد _پشته بوم ساختمونِ(...)_ساعت ⁸ شب *
راوی:
(....):پسر بیا پایین اگه از دنیا بریدی لازم نیس بری بآغوش مرگ!
_:"*پوزخند*...هه"مرگ"...چ کلمه ی قشنگی...ولی...تو از کجا نمیدونی من از درون نمردم....بیشتر ادم ها و نوجوونایه امروزی فقط"روح هایه مرده تو جسم زنده"هستن...اصلا میدونی مرگ چیه؟ مرگ فقط قطع شدن ضربان قلب نیست، شاید فکر کنی جدا شدن از عشق باشه!.. نه اینم نیست، مرگ واقعی اینه که یاد بگیری از دوست داشتن کسی دل بکنی که هیچوقت نمیتونی بدستش بیاری...
(....):آخه دردت چیه؟
_:درده من!میخای بدونی درد من چیه!؟باید بت بگم ک درد من اینه ک من تو ابن دو ماه فاکی من هرگز دستاشو لمس نکردم، هرگز نبوسیدمشون،
هرگز اونطور که باید پیشس نبودم،
هیچوقت کنارس کوکی های شکلاتی با قهوه درست نکردیم....
هیچوقت با صدای بلند براش کتاب نخوندم،
هیچوقت با موهای اشفته کنارش از خواب بیدار نشدم اما؛
هر روز بیشتر از دیروز دوستش داشتم،
همیشه تو خیالم دستاشو رو گرفتم،
با صدای بلند برای اونه خیالی که کنار من نبود کتاب خوندم،
کوکی های شکلاتی را درست کردم
با اونه خیالی،
هرشب قبل خواب به ماه گفتم بوسهام رو به لباش برسونه.
جسم من هرگز پیشس نبود،
اما با ثانیه به ثانیه با روحش زندگی کردم....:)درد من اینه که اونو مثل آهنگام دوست دارم؛من دلم نمیاد اونارو برا کسی بفرستمشون، می خوام فقط مال خودم باشن. وقتی تنهام، وقتی غمگینم، وقتی خستم، وقتی عصبیم، وقتی خوشحالم، گوششون می دم. وقتی حوصلهی هیچ کیو ندارم، فقط باید اونا باشن.
من همیشه بهشون نیاز دارم، همیشه دوسشون دارم.
پس وقتی میگم مثل آهنگام دوستشدارم، یعنی همیشه میخوام که باشه، همیشه حوصلشو دارم، همیشه بهش نیاز دارم، همیشه براش وقت دارم، همیشه دوسش دارم....بش بگین اگه فردا بی من شروع شد، همون آدم قبلی بمون. اگر فردا بی من شروع شد مثل تمام دیروز هایه بی من، بخند، اشک نریز، غصه نخور، بگرد، کافه برو، قوی بمون. فقط یک دفعه دیگه موهاتو همون قدری کن که دوست داشتمشون، بعد باز هم ب میل خودت از این هم کوتاهتر شون کن. هرزمان بری کافه من روی صندلی کنار میزی که آن گوشه کنار مجسمه خاکستری هست نشستم و دارم نگاهت میکنم، اگر فردا بی من شروع شد گل و گیاهام رو از تهیونگ بگیر و برای خودت نگه شون دار، هرزمان دلت برام تنگ شد به ان ها آب بده و فراموش نکن آن كه براي تو ميمرد من بودم...."
و خودشو از ساختمون انداخت🙂
۳۵.۱k
۲۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.