عشق و دوری
به مرور متوجه کاری که لوسی و دوهی باهام کردن شدم نفرت سنگینی گرفتمو تضاهر به دوستی باهاشون کردم و کم کم تمام عزیزانشون رو ازشون گرفتم و تو حرک اخر خودم ولشون کردم
تنها بودم همیشه زیر اون درخت تنها سرگرم بودم و بازم تیپ و ماسک مشکی میزدم
* بعد از سوهی افسرده شدمو ازش نفرت داشتم اما ته قلبم هنوز عاشقش بودم منم تیپ مشکی با ماسک میزدم و اسکول بازی کمتری داشتمو جدی رفتار میکردم
یه مدت که گزشت خواستم باهاش حرف بزنم هردومون سرد برخورد کردیم کل موضوع رو توضیح دادم و با نفرت جوابمو داد
* کمکت میکنم کاری که کردن باهامون رو سرشون بیاری ولی این به انتقام خودمم مربوطه
اوکیه
* برگشتم و پیشش نشستم مثل کاپلا باهم بودیم اما قلبمون پر از نفرت بود هردو کینه ای بودیمو میخواستیم که سزای کارشون رو پس بدن
تویه اون مدت همش باهم راه میرفتیمو به مرور استایل مشکی رو کنار گزاشتیم و من بیشتر از قبل عاشق عاشق عاشق یونجی شده بودم اما اون ازم نفرت داشت
* بیا بریم بیرون عزیزم
(لبخند) بریم
$باز برگشتن پیش هم که
&هیعی توکه از پسش بر نیومدی
$اون هنوزم دوستمه ازم فاصله گرفته اما مال منه
&باز میخوای چیکار کنی؟
$یک نامه زیر میز چطوره؟
&نامه؟
$(نیشخند)
خواستیم بریم خونه محکم بغلش کردم
* فراموش نکن بعد از اینکه انتقام گرفتم همه چی تمومه
متوجه ام
* از بغلش اومدم بیرون
رفتم خونه مغزم درگیرش، بود ایکاش میتونستیم بازم پیش هم باشیم
$رفتم خونه یه نامه با خطی متفاوت نوشتم
* این دفعه سوهی رو ازدست نمی دم نمیزارم دوباره ازم بگیرنش ولی باید سزای شکستن قلبم روبده
$صبح زودتر از همه رفتم مدرسه و کاغذ رو توی میز پنهان کردم و یه کاغذ رو هم قرار بود تو جیب یونجی بزارم
*رفتم مدرسه که همون لحظه سوهی اومد بازم محوش شدم ولی خودمو سریع جمو جور کردم
سلام (لبخند)
* سلام
دستشو گرفتمو بردمش تو کلاس
عا اروم تر
* هیش
رفتیم تو کلاس هیچ کس نبود
$وقتی دیدم رفتن داخل از پشت بوته ها بیرون اومدم فقط ما 3 تو مدرسه بودیم یکم زمان دادم بهشون وبعد رفتم داخل
یا انقدر عصبی نباش
* عصبی نیستم
چرا هستیی
* (چشم غُره)
غلط کردم اینجور نگام نکن
* نفس کلافه ای بیرون دادم که برگه رو دیدمو برداشتم
تنها بودم همیشه زیر اون درخت تنها سرگرم بودم و بازم تیپ و ماسک مشکی میزدم
* بعد از سوهی افسرده شدمو ازش نفرت داشتم اما ته قلبم هنوز عاشقش بودم منم تیپ مشکی با ماسک میزدم و اسکول بازی کمتری داشتمو جدی رفتار میکردم
یه مدت که گزشت خواستم باهاش حرف بزنم هردومون سرد برخورد کردیم کل موضوع رو توضیح دادم و با نفرت جوابمو داد
* کمکت میکنم کاری که کردن باهامون رو سرشون بیاری ولی این به انتقام خودمم مربوطه
اوکیه
* برگشتم و پیشش نشستم مثل کاپلا باهم بودیم اما قلبمون پر از نفرت بود هردو کینه ای بودیمو میخواستیم که سزای کارشون رو پس بدن
تویه اون مدت همش باهم راه میرفتیمو به مرور استایل مشکی رو کنار گزاشتیم و من بیشتر از قبل عاشق عاشق عاشق یونجی شده بودم اما اون ازم نفرت داشت
* بیا بریم بیرون عزیزم
(لبخند) بریم
$باز برگشتن پیش هم که
&هیعی توکه از پسش بر نیومدی
$اون هنوزم دوستمه ازم فاصله گرفته اما مال منه
&باز میخوای چیکار کنی؟
$یک نامه زیر میز چطوره؟
&نامه؟
$(نیشخند)
خواستیم بریم خونه محکم بغلش کردم
* فراموش نکن بعد از اینکه انتقام گرفتم همه چی تمومه
متوجه ام
* از بغلش اومدم بیرون
رفتم خونه مغزم درگیرش، بود ایکاش میتونستیم بازم پیش هم باشیم
$رفتم خونه یه نامه با خطی متفاوت نوشتم
* این دفعه سوهی رو ازدست نمی دم نمیزارم دوباره ازم بگیرنش ولی باید سزای شکستن قلبم روبده
$صبح زودتر از همه رفتم مدرسه و کاغذ رو توی میز پنهان کردم و یه کاغذ رو هم قرار بود تو جیب یونجی بزارم
*رفتم مدرسه که همون لحظه سوهی اومد بازم محوش شدم ولی خودمو سریع جمو جور کردم
سلام (لبخند)
* سلام
دستشو گرفتمو بردمش تو کلاس
عا اروم تر
* هیش
رفتیم تو کلاس هیچ کس نبود
$وقتی دیدم رفتن داخل از پشت بوته ها بیرون اومدم فقط ما 3 تو مدرسه بودیم یکم زمان دادم بهشون وبعد رفتم داخل
یا انقدر عصبی نباش
* عصبی نیستم
چرا هستیی
* (چشم غُره)
غلط کردم اینجور نگام نکن
* نفس کلافه ای بیرون دادم که برگه رو دیدمو برداشتم
۵۲۴
۱۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.