یخ فروش جهنم 🔥
#یخ_فروش_جهنم 🔥
رمان ارتش
پارت بیست و یک
هاکان:دارم بهت میگم چرا اون کارا کردی
چشمام پر اشک شد
ملکا:(با گریه) آخه چون اون داشت مامان میشد
داشت بچشو به دنیا می آورد چطور میتونستم بزارم بکشیش
محکم بغلم کرد
هاکان: اگه تو کاریت میشد من چیکار میکردم ها
چرا بهم نگفتی خوب
باشه چیزی نیست پاشو بیا یکی از تیشرتای منو بپوش
از چادرش اومدم بیرون بچه همه داشتن همینطوری دور میزدن منم با ارشام رفتم
دیگه داشت شب میشد
موقعه برگشتن
چشمم به درخت ونوشک افتاد
ملکا:عه من از اینا میخوام ارشام میشه قلاب بگیری من برم بالا
رفتم بالای درخت یکم جمع کردم خواستم بیام پایین به ارشام گفتم
ملکا:میخوام بپرم منو بگیر باشه
پریدم افتادم توی بغلش
فرمانده عصبی شد اخماش رفت تو هم
داشتم میخوردم(ونوشک)
که یهو فرمانده دستمو گرفت منو از بچه ها دور کرد
ملکا: داری کجا میبری منو
به درخت منو چسبوند
هاکان: چرا اینقدر خودت میچسبونی به ارشام اومدی اینجا ارتش واسه داداشت یا واسه لاس زدن ها
محکم زدم توی گوشش
که یهو محکم بوسید منو...
رمان ارتش
پارت بیست و یک
هاکان:دارم بهت میگم چرا اون کارا کردی
چشمام پر اشک شد
ملکا:(با گریه) آخه چون اون داشت مامان میشد
داشت بچشو به دنیا می آورد چطور میتونستم بزارم بکشیش
محکم بغلم کرد
هاکان: اگه تو کاریت میشد من چیکار میکردم ها
چرا بهم نگفتی خوب
باشه چیزی نیست پاشو بیا یکی از تیشرتای منو بپوش
از چادرش اومدم بیرون بچه همه داشتن همینطوری دور میزدن منم با ارشام رفتم
دیگه داشت شب میشد
موقعه برگشتن
چشمم به درخت ونوشک افتاد
ملکا:عه من از اینا میخوام ارشام میشه قلاب بگیری من برم بالا
رفتم بالای درخت یکم جمع کردم خواستم بیام پایین به ارشام گفتم
ملکا:میخوام بپرم منو بگیر باشه
پریدم افتادم توی بغلش
فرمانده عصبی شد اخماش رفت تو هم
داشتم میخوردم(ونوشک)
که یهو فرمانده دستمو گرفت منو از بچه ها دور کرد
ملکا: داری کجا میبری منو
به درخت منو چسبوند
هاکان: چرا اینقدر خودت میچسبونی به ارشام اومدی اینجا ارتش واسه داداشت یا واسه لاس زدن ها
محکم زدم توی گوشش
که یهو محکم بوسید منو...
۱۵.۶k
۰۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.