پارت³
قبل از فیک..توتفرنگیام ی لایک کم بود ولی من گذاشتم خببب بریم فیککک....
..............
۳/۴
..............
از دفتر رفتیم بیرون و منم شروع کردم ب خندیدن
+ها ها..چیشد؟..ببین دیگه سر ب سرم نمیزاری هااا
-ب خدا عوضی تر از ت ندیدم😐
+میدونم میدونم *خنده...خب ..بابای
*بعد از مدرسه
رفتم خونه بعد غذا نشستم روی مبل و ب امروز فک کردم و ناخودآگاه لبخندی ب لبم میومد ...من خیلی تهیونگ رو دوصت دارم ولی خب اون دوصم نداره هوففف چیکار کنم ...عشق یک طرفه خیلی بدههههه
من ب ته نمیرسم نه؟...نه من بهش نمیرسم..انقدر این حرفا توی مغزم پلی شد ک دیگه شروع ب عر زدن کردم...
*فردا توی راه مدرسه
امروز حالم گرفته بود و ناراحت بودم ..عاره برا تهیونگ...ب مدرسه رسیدم سریع رفتم توی کلاس و سرمو روی میز گذاشتم...از دیشب تا ساعت ⁴ همینطور داشتم گریه میکردم ...ک تهیونگ اومد...
-عه سلام خانم کوچولو
+ته سر ب سرم نزار*اروم
-عه چرا اونوقت؟هوم؟..بازم میری ب مدیر میگی ها؟؟؟
+ته اذیتم نکن*بغض
-نمیشه ک دیروز ت امروزم من..
سرمو اوردم بالا و با چشم های اشکیم و بغض بهش نگاه کردم ک اولین قطره از چشمام ریخت
+ته میگم اذیتم نکن*گریه
از کلاس رفتم بیرون مدرسه خلوت بود...رفتم توی پله ها و روشون نشستم...
پاهامو بغل کردم و سرمو گذاشتم روی پاهام
ویو تهیونگ
خاستم یکم اذیتش کنم ک دیدم گریه میکنه وقتی رفت منم دنبالش رفتم صدای هق هق هاش ناراحتم میکرد..رفتم و بغلش کردم...
-یا هانا...گریه نکن ..دوصت ندارم گریه هاتو ببینم...بگو ببینم چرا گریه میکنی هوم..از ...از حرفای من ناراحت شدی؟
+نه*بغض
-پس چیه هوم؟؟..بگو
+ته..بگم عصبی نمیشی؟*بغض
-عه چرا عصبی بشم بگو دیگه..
+من...من...هوف..من دوصت دارم!
-چییییییییی...واقعنننننن*ذوق
+ه..هوم
شرط برای پارت بعد:
لایک۳۰
کامنت۳۰
..............
۳/۴
..............
از دفتر رفتیم بیرون و منم شروع کردم ب خندیدن
+ها ها..چیشد؟..ببین دیگه سر ب سرم نمیزاری هااا
-ب خدا عوضی تر از ت ندیدم😐
+میدونم میدونم *خنده...خب ..بابای
*بعد از مدرسه
رفتم خونه بعد غذا نشستم روی مبل و ب امروز فک کردم و ناخودآگاه لبخندی ب لبم میومد ...من خیلی تهیونگ رو دوصت دارم ولی خب اون دوصم نداره هوففف چیکار کنم ...عشق یک طرفه خیلی بدههههه
من ب ته نمیرسم نه؟...نه من بهش نمیرسم..انقدر این حرفا توی مغزم پلی شد ک دیگه شروع ب عر زدن کردم...
*فردا توی راه مدرسه
امروز حالم گرفته بود و ناراحت بودم ..عاره برا تهیونگ...ب مدرسه رسیدم سریع رفتم توی کلاس و سرمو روی میز گذاشتم...از دیشب تا ساعت ⁴ همینطور داشتم گریه میکردم ...ک تهیونگ اومد...
-عه سلام خانم کوچولو
+ته سر ب سرم نزار*اروم
-عه چرا اونوقت؟هوم؟..بازم میری ب مدیر میگی ها؟؟؟
+ته اذیتم نکن*بغض
-نمیشه ک دیروز ت امروزم من..
سرمو اوردم بالا و با چشم های اشکیم و بغض بهش نگاه کردم ک اولین قطره از چشمام ریخت
+ته میگم اذیتم نکن*گریه
از کلاس رفتم بیرون مدرسه خلوت بود...رفتم توی پله ها و روشون نشستم...
پاهامو بغل کردم و سرمو گذاشتم روی پاهام
ویو تهیونگ
خاستم یکم اذیتش کنم ک دیدم گریه میکنه وقتی رفت منم دنبالش رفتم صدای هق هق هاش ناراحتم میکرد..رفتم و بغلش کردم...
-یا هانا...گریه نکن ..دوصت ندارم گریه هاتو ببینم...بگو ببینم چرا گریه میکنی هوم..از ...از حرفای من ناراحت شدی؟
+نه*بغض
-پس چیه هوم؟؟..بگو
+ته..بگم عصبی نمیشی؟*بغض
-عه چرا عصبی بشم بگو دیگه..
+من...من...هوف..من دوصت دارم!
-چییییییییی...واقعنننننن*ذوق
+ه..هوم
شرط برای پارت بعد:
لایک۳۰
کامنت۳۰
۳۹.۹k
۰۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.