چند پارتی جیمینـــ1
از پله های قصر پر از گلش، اروم اروم پایین اومد... به سمت جسم کوچیکی رفت که بهش خیره شده بود... ات!...
داشت چیزهایی زمزمه میکرد که شنیده نمیشد... با هر لمسش، گل های حیاط روشن تر و بلند تر میشدن...
گلوش و صاف کرد و دست به سینه کنار ات ایستاد...
_اینجوری از جاتون استفاده میکنی؟
+نه!
همیشه همینجوری جواب میداد... ذره ای به پسر کنارش علاقه ای نداشت...
_خب،... میشه پس راز جادوتو بگی؟
_هروقت دور و اطرافم "عشق" احساس میکنم، گلهام رشد میکنن...
اوه، عشق... پس راز تک تک میلیون ها گله توی قصر همین بود؟...
چند قدم نزدیکتر به ات شد... قسمتی از موهاش و پشت گوشش داد...
_پس فکر کنم بتونم بهت عشق بورزم...
+نیازی ندارم!
اروم خندید...
_معلومه که نیاز داری، رز کوچولوی من... همه به عشق نیاز دارن...
+تو بهم حس خوبی نمیدی... این حس و دوست ندارم... مثل این میمونه که جلوی چشمم گلهام و لگد کنن...
دستاشو پشتش برد و دور ات چرخید...
_کاملا شبیه به گلهایی که ازشون مراقبت میکنی...
جیمین، رز قرمز رنگی و اروم کند... گل و پشت گوش ات گذاشت و چن ثانیه بهش خیره شد... ولی قبل ازینکه بتونه چیزی بگه، ات گِلِه کرد...
+چطور دلت اومد گل بچینی؟ تو واقعا سنگ دلی...
_اوه، کوچولو... اون فقط ی گل بود... ی گله کوچیک، بی ارزش و مظلوم... هوم؟
+خدای من... تو ی قاتلی... قاتل گل!...
داشت چیزهایی زمزمه میکرد که شنیده نمیشد... با هر لمسش، گل های حیاط روشن تر و بلند تر میشدن...
گلوش و صاف کرد و دست به سینه کنار ات ایستاد...
_اینجوری از جاتون استفاده میکنی؟
+نه!
همیشه همینجوری جواب میداد... ذره ای به پسر کنارش علاقه ای نداشت...
_خب،... میشه پس راز جادوتو بگی؟
_هروقت دور و اطرافم "عشق" احساس میکنم، گلهام رشد میکنن...
اوه، عشق... پس راز تک تک میلیون ها گله توی قصر همین بود؟...
چند قدم نزدیکتر به ات شد... قسمتی از موهاش و پشت گوشش داد...
_پس فکر کنم بتونم بهت عشق بورزم...
+نیازی ندارم!
اروم خندید...
_معلومه که نیاز داری، رز کوچولوی من... همه به عشق نیاز دارن...
+تو بهم حس خوبی نمیدی... این حس و دوست ندارم... مثل این میمونه که جلوی چشمم گلهام و لگد کنن...
دستاشو پشتش برد و دور ات چرخید...
_کاملا شبیه به گلهایی که ازشون مراقبت میکنی...
جیمین، رز قرمز رنگی و اروم کند... گل و پشت گوش ات گذاشت و چن ثانیه بهش خیره شد... ولی قبل ازینکه بتونه چیزی بگه، ات گِلِه کرد...
+چطور دلت اومد گل بچینی؟ تو واقعا سنگ دلی...
_اوه، کوچولو... اون فقط ی گل بود... ی گله کوچیک، بی ارزش و مظلوم... هوم؟
+خدای من... تو ی قاتلی... قاتل گل!...
۸.۴k
۰۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.