درود
#پارت⁵:
⑅୨୧⑅*⑅୨୧⑅*⑅୨୧⑅*⑅୨୧⑅*⑅୨୧⑅*⑅୨୧⑅*
نورا: خاموشش کنننن
هابیل روی صندلی نشسته و روزنامه می خواند
نورا: گاز رو خاموش میکنه *تو که گفتی بلدی اشپزی؟؟
هابیل: گفتم آشپزی بلدم، نگفتم بلدم آتش را خاموش کنم؟
نورا که از درون احساس فشار میکرد *
خودم درست میکنم آه...
قابلمه رو با غذای سوخته میندازه تو سینک ظرف شویی و عصبی میشه *
نورا:اینقدر مواد غذا هدر دادی
هابیل: تو خودت گفتی میخوای تو غذا پختن بهم کمک کنی!
منم فقط یک کار بهت دادم بهت گفتم زیر غذا رو کم کن
تو گوش نکردی.. از چایی می نوشد* وقتی فراموش هم کردی با خیال راحت رفتی حموم.
نورا: گم شو برو بیرون!!
هابیل وسایلش را جمع می کند و به اتاق پذیرایی می رود.
نورا: من خودم آشپزی می کنم
نیم ساعت بعد*
نورا: اوه خدای من، بی نظیر است
بیهوش شد *
هابیل به رامن خود نگاه می کرد* بد نبود
می نشینند و تا آخر غذا می خورند *
هابیل بلند می شود و ظرف ها را جمع می کند* ظرف ها را می شوید*
نورا لبخند میزنه *به گوشیش نگاه میکنه *ساعت 11 بود...
نورا: من میرم بخوابم تو برو تو اتاق کتابخونه بخواب
هابیل: چشم
نورا: اوه راستی... کولر نداره اونجا گرمت میشه،بیا تو اتاق من
هابیل: من عادت کردم، مشکلی نیست
نورا: نمیدونستم بهشت گرمه...میخنده*
صورت هابیل درهم می رود و اخم می کند*
هابیل:اخرش من از دست این عقلم را از دست خواهم داد
هابیل ظرف ها را تمام می کند *به اتاق کتابخانه می رود
بالش گذاشت و دراز کشید*
یک اتاق بزرگ، یک میز و یک ویولن بود.
یک پنجره رو به روی بود *
هابیل بلند میشود تا پنجره را باز کند *باد گرم به او برخورد کرد*
هابیل: عاح لعنتی
پنجره را می بندد
اخرش رو مبل میخوابد...
1 بامداد...
هابیل: لعنتی
هابیل: فا*ک
بلند می شود و به زور دستگیره در را پیدا می کند *بالش را به سمت اتاق نورا برد*
در را آرام باز کرد و داخل شد.
هوای خنک به او برخورد کرد و رفت *
هابیل: حق با او بود.
بالش رو گذاشت روی زمین *میخواست دراز بکشه که به صورت نورا نگاه کرد*8
هابیل: وقتی خوابه کمتر عصبی به نظر میاد.
سرش را روی بالش می گذارد و می خوابد * خیلی سرد بود پتو انداخت رو خودش *
آرام چشمانش را می بندد و دوبار به جای سیاه برمی گردد.
جایی که هیچکس صدایش را نمی شنود!
☆.。.:* .。.:*☆ 🎸 #Story ☆.。.:* .。.:*☆
꒷︶꒷꒥꒷‧₊˚꒷︶꒷꒥꒷‧₊˚
https://splus.ir/httpssplusirCreepyPasta1990
꒷︶꒷꒥꒷‧₊˚૮꒰˵•ᵜ•˵꒱ა‧₊˚꒷︶꒷꒥꒷
#طراحی #هنر #انیمه #عاشقانه #نقاشی_دیجیتال #نقاشی_زیبا #نقاشی # #زیبا # #کیپاپ #کیوت #خوراکی_کیوت #کیوت_تایمض
⑅୨୧⑅*⑅୨୧⑅*⑅୨୧⑅*⑅୨୧⑅*⑅୨୧⑅*⑅୨୧⑅*
نورا: خاموشش کنننن
هابیل روی صندلی نشسته و روزنامه می خواند
نورا: گاز رو خاموش میکنه *تو که گفتی بلدی اشپزی؟؟
هابیل: گفتم آشپزی بلدم، نگفتم بلدم آتش را خاموش کنم؟
نورا که از درون احساس فشار میکرد *
خودم درست میکنم آه...
قابلمه رو با غذای سوخته میندازه تو سینک ظرف شویی و عصبی میشه *
نورا:اینقدر مواد غذا هدر دادی
هابیل: تو خودت گفتی میخوای تو غذا پختن بهم کمک کنی!
منم فقط یک کار بهت دادم بهت گفتم زیر غذا رو کم کن
تو گوش نکردی.. از چایی می نوشد* وقتی فراموش هم کردی با خیال راحت رفتی حموم.
نورا: گم شو برو بیرون!!
هابیل وسایلش را جمع می کند و به اتاق پذیرایی می رود.
نورا: من خودم آشپزی می کنم
نیم ساعت بعد*
نورا: اوه خدای من، بی نظیر است
بیهوش شد *
هابیل به رامن خود نگاه می کرد* بد نبود
می نشینند و تا آخر غذا می خورند *
هابیل بلند می شود و ظرف ها را جمع می کند* ظرف ها را می شوید*
نورا لبخند میزنه *به گوشیش نگاه میکنه *ساعت 11 بود...
نورا: من میرم بخوابم تو برو تو اتاق کتابخونه بخواب
هابیل: چشم
نورا: اوه راستی... کولر نداره اونجا گرمت میشه،بیا تو اتاق من
هابیل: من عادت کردم، مشکلی نیست
نورا: نمیدونستم بهشت گرمه...میخنده*
صورت هابیل درهم می رود و اخم می کند*
هابیل:اخرش من از دست این عقلم را از دست خواهم داد
هابیل ظرف ها را تمام می کند *به اتاق کتابخانه می رود
بالش گذاشت و دراز کشید*
یک اتاق بزرگ، یک میز و یک ویولن بود.
یک پنجره رو به روی بود *
هابیل بلند میشود تا پنجره را باز کند *باد گرم به او برخورد کرد*
هابیل: عاح لعنتی
پنجره را می بندد
اخرش رو مبل میخوابد...
1 بامداد...
هابیل: لعنتی
هابیل: فا*ک
بلند می شود و به زور دستگیره در را پیدا می کند *بالش را به سمت اتاق نورا برد*
در را آرام باز کرد و داخل شد.
هوای خنک به او برخورد کرد و رفت *
هابیل: حق با او بود.
بالش رو گذاشت روی زمین *میخواست دراز بکشه که به صورت نورا نگاه کرد*8
هابیل: وقتی خوابه کمتر عصبی به نظر میاد.
سرش را روی بالش می گذارد و می خوابد * خیلی سرد بود پتو انداخت رو خودش *
آرام چشمانش را می بندد و دوبار به جای سیاه برمی گردد.
جایی که هیچکس صدایش را نمی شنود!
☆.。.:* .。.:*☆ 🎸 #Story ☆.。.:* .。.:*☆
꒷︶꒷꒥꒷‧₊˚꒷︶꒷꒥꒷‧₊˚
https://splus.ir/httpssplusirCreepyPasta1990
꒷︶꒷꒥꒷‧₊˚૮꒰˵•ᵜ•˵꒱ა‧₊˚꒷︶꒷꒥꒷
#طراحی #هنر #انیمه #عاشقانه #نقاشی_دیجیتال #نقاشی_زیبا #نقاشی # #زیبا # #کیپاپ #کیوت #خوراکی_کیوت #کیوت_تایمض
۳.۱k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.