my clasmate p²⁰
کاتسومی:سلام اقدس خانوم..!
یون:خوبی...شهین جون.!
مهین خانم سبزی نداری پاک کنیم؟
مهین:نه والا...!
شوآ:وایی.....دختر زینت رو دیدین رفته لباشا پروتکس کرده...!
یون:وای....اره خاک تو سرش..!
____خوب بسه دیگه___
یون:خیلی وقت بود ندیده بودمتون..
*اسم اون دوتارو یادم نی*
اون دوستش:ارههه....منم دلم برات تنگ شده بود
یون:مگه من گفتم دلم تنگ شده بود برات؟
اون دوستش:زهر مار
یون:زهر غلام*فاز مدرسه گرفتم*
____ته ویو_______
:اه ....حوصلم سر رفته..!
چیکا کنم......!
وایسا به یون زنگ بزنم....
&یاد حرف کوک افتاد:زیاد بهش زنگ نزن تا ازت زده نشه اوکی..!
نه ...نه ممکنه ازم زده شه
اومممم.....!
خوب.....!
بزا زنگ بزنم پیتزا بیارن.....!
______=یون ویو=_______
یون:بچه ها من میخوام یه کار نیمه وقت گیر بیارم...!
سوآ:اممم ....خوب من یجارو میشناسم
یون:جدی...!
سوا:اره اینم ادرسش...... فست فودی یه.......
یون:ممنونم...فقط بین خودمون باشه ها نمیخوام کسی بدونه
یوا:اوک
یون:خو من برم ببینم قبولم میکنن
___رفت_____
قبولش کردن
یون ویو:
نشسته بودم پای تلفن اخه من سفارش میگیرم و هم میبیرم با موتور
گوشی زنگ خورد
الو..........
قطع کرد
عجب ....یچیزیش بود
ته ویو:
خوب زنگ میزنم میگم؛
سلام تهیونگ هستم یه پیتزل میخواستم همین خوب بزنم.....
_____برداشت_____
الو سلام پیتزا هستم یه تهیونگ میخواستم
فاهخخخخخهههخههخههخخخخهخخخخخخ
____قطع کرد_____
یون:
سوار موتور شدم و راه افتادم
رسیدم به یه عمارت
زنگ در رو زدم
که ......
یون:خوبی...شهین جون.!
مهین خانم سبزی نداری پاک کنیم؟
مهین:نه والا...!
شوآ:وایی.....دختر زینت رو دیدین رفته لباشا پروتکس کرده...!
یون:وای....اره خاک تو سرش..!
____خوب بسه دیگه___
یون:خیلی وقت بود ندیده بودمتون..
*اسم اون دوتارو یادم نی*
اون دوستش:ارههه....منم دلم برات تنگ شده بود
یون:مگه من گفتم دلم تنگ شده بود برات؟
اون دوستش:زهر مار
یون:زهر غلام*فاز مدرسه گرفتم*
____ته ویو_______
:اه ....حوصلم سر رفته..!
چیکا کنم......!
وایسا به یون زنگ بزنم....
&یاد حرف کوک افتاد:زیاد بهش زنگ نزن تا ازت زده نشه اوکی..!
نه ...نه ممکنه ازم زده شه
اومممم.....!
خوب.....!
بزا زنگ بزنم پیتزا بیارن.....!
______=یون ویو=_______
یون:بچه ها من میخوام یه کار نیمه وقت گیر بیارم...!
سوآ:اممم ....خوب من یجارو میشناسم
یون:جدی...!
سوا:اره اینم ادرسش...... فست فودی یه.......
یون:ممنونم...فقط بین خودمون باشه ها نمیخوام کسی بدونه
یوا:اوک
یون:خو من برم ببینم قبولم میکنن
___رفت_____
قبولش کردن
یون ویو:
نشسته بودم پای تلفن اخه من سفارش میگیرم و هم میبیرم با موتور
گوشی زنگ خورد
الو..........
قطع کرد
عجب ....یچیزیش بود
ته ویو:
خوب زنگ میزنم میگم؛
سلام تهیونگ هستم یه پیتزل میخواستم همین خوب بزنم.....
_____برداشت_____
الو سلام پیتزا هستم یه تهیونگ میخواستم
فاهخخخخخهههخههخههخخخخهخخخخخخ
____قطع کرد_____
یون:
سوار موتور شدم و راه افتادم
رسیدم به یه عمارت
زنگ در رو زدم
که ......
۹.۶k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.