پارت ۱۷
پارت ۱۷
_ ات.....( با گریه) ات........ خواهش میکنم...... ترکم......ترکم....نکن....بدون تو میمیرم.... خواهش میکنم ترکم نکن
دستاشو دور کمرم محکم تر و محکم تر میکرد و شدت گریه هاش بیشتر میشد سرش که روی سینه هام بود رو آروم نوازش میکردم و اون بیشتر اشک میریخت
ترکت نمیکنم قول میدم پسر کوچولوی من
_ نمیزارم هیچکس ازم بگیرتت ، اگه کسی بخواد بهت اسیب بزنه تیکه تیکش میکنم قول میدم ات
حالا دیگه مثل مافیا ها نیستی مثل پسر کوچولو هایی هستی که وقتی مادرشون موهاشونو نوازش میکنن گریشون میگیره
_ پس تو جای مامانمو برام میگیری مگه نه
اوهوم
شب شده بود داشتیم دوتایی باهم قدم میزدیم روی یه پل که با شمع هایی تزئین شده بود و نور همون شمع ها راه رو نشون میدادن ستاره های زیادی توی آسمون بود و ماه هم کامل بود رودخونه پر از شمع های روشن و گل بود واقعاً آرامش بخش بود
همیشه وقتی تنهایی میای اینجا ؟
_ اره از کجا فهمیدی
چون تو ارامش و تنهایی رو خیلی دوست داری
_ خیلی خوب منو میشناسی
اره مگه میشه آدم عشق خودشو نشناسه
ناگهان از راه رفتن متوقف شد
_ یادت میاد ؟؟؟
اوهوم ( بچه ها همون مسئله ای که توی پارت قبلی گفتمه)
_ فکر میکردم یادت نیست
سه سال از اولین دیدارمون گذشت اون موقع اولین باری بود که باهم رابطه گرفتیم از همون نگاه اول عاشقت شدم وقتی توی اون بار نشسته بودی و مشروب میخوردی و منم بخاطر دعوایی که با پدرم کرده بودم اومده بودم اونجا وقتی باهم چشم تو چشم شدی قلبم برای تو شد برای اولین بار تو زندگیم عاشقت شدم سه سال تمام گذشت توی این یک ماهی که ازدواج کردیم هرکاری هم که کردی اینو بدون هرکاری ، هیچوقت عشقم حتی ضره ای بهت عوض نشد.....
_ ات.....( با گریه) ات........ خواهش میکنم...... ترکم......ترکم....نکن....بدون تو میمیرم.... خواهش میکنم ترکم نکن
دستاشو دور کمرم محکم تر و محکم تر میکرد و شدت گریه هاش بیشتر میشد سرش که روی سینه هام بود رو آروم نوازش میکردم و اون بیشتر اشک میریخت
ترکت نمیکنم قول میدم پسر کوچولوی من
_ نمیزارم هیچکس ازم بگیرتت ، اگه کسی بخواد بهت اسیب بزنه تیکه تیکش میکنم قول میدم ات
حالا دیگه مثل مافیا ها نیستی مثل پسر کوچولو هایی هستی که وقتی مادرشون موهاشونو نوازش میکنن گریشون میگیره
_ پس تو جای مامانمو برام میگیری مگه نه
اوهوم
شب شده بود داشتیم دوتایی باهم قدم میزدیم روی یه پل که با شمع هایی تزئین شده بود و نور همون شمع ها راه رو نشون میدادن ستاره های زیادی توی آسمون بود و ماه هم کامل بود رودخونه پر از شمع های روشن و گل بود واقعاً آرامش بخش بود
همیشه وقتی تنهایی میای اینجا ؟
_ اره از کجا فهمیدی
چون تو ارامش و تنهایی رو خیلی دوست داری
_ خیلی خوب منو میشناسی
اره مگه میشه آدم عشق خودشو نشناسه
ناگهان از راه رفتن متوقف شد
_ یادت میاد ؟؟؟
اوهوم ( بچه ها همون مسئله ای که توی پارت قبلی گفتمه)
_ فکر میکردم یادت نیست
سه سال از اولین دیدارمون گذشت اون موقع اولین باری بود که باهم رابطه گرفتیم از همون نگاه اول عاشقت شدم وقتی توی اون بار نشسته بودی و مشروب میخوردی و منم بخاطر دعوایی که با پدرم کرده بودم اومده بودم اونجا وقتی باهم چشم تو چشم شدی قلبم برای تو شد برای اولین بار تو زندگیم عاشقت شدم سه سال تمام گذشت توی این یک ماهی که ازدواج کردیم هرکاری هم که کردی اینو بدون هرکاری ، هیچوقت عشقم حتی ضره ای بهت عوض نشد.....
۲.۳k
۲۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.