دختری از جنس جاسوس(پارت32)
از زبان انیا
سرکلاس بعدی دیدم دامیان همین طور داره خوابش میبره بعد یهو سرش افتاد رو میز و خوابش برد
بعد یه ربع لای چشاش رو باز کرد بعد من یه نگا بهش کردم و ذهنش رو خوندم ولی مث کلاس اول احساس سرما کردم
از زبان دامیان
زنگ تفریح که خورد یهو دست بکی رو گرفتم و بردمش حیاط پشتی و بهش گفتم…
من:بکی کمکم کن حس میکنم انیا هنوز از من خوشش نمیاد چیکار کنم
بکی:براش گل بخر ازش تعریف کن
من:اره فقط بکی همش کمکم کن
بکی:اوکیه
الکس:اخ جون انیا تنهای فرصت خوبیه
الکس:انیا بیا بریم برات بادوم زمینی خریدم
انیا به بادوم زمینی خر شد و رفت
انیا:پس کو
الکس وایسا
از زبان انیا
یهو دیدم الکس داره میاد سمتم
من:الکس داری چیکار میکنی
الکس:همون کاری که همیشه ارزوش رو داشتم
من:یاخدا
الکس هی نزدیکش شد من تازه فهمیدم میخواد چیکار کنه هی خودم رو کشیدم عقب که یهو خوردم به دیوار وقتی فهمیدم راه فراری نیس شروع کردم جیغ زدن
از زبان دامیان
یهو صدای جیغ انیا به گوشم رسید
رفتم پیشش وقتی اون صحنه رو دیدم پریدم رو الکس و ناخواسته ناخن هام در اومد و چنگش زدم خدا رو شکر دستش پاره نشد با اون همه سروصدا معلم خبردار شد وقتی اومد هرسه شون رو برد دفتر
معلم:دامیان تو که دانش اموز خوبی بودی از تو به دور این رفتارها
من:خانم وایسید قضیه رو توضیح بدم
و قضیه رو توضیح دادم
معلم:به تو و الکس یه رعد نقره ای میدم وای انیا تقصیر کار نبود
ذهن دامیان:خداروشکر اولیش بود
ذهن الکس:سومیش بود
ذهن انیا:اگه میگرفتم پنجمی میشد
سرکلاس بعدی دیدم دامیان همین طور داره خوابش میبره بعد یهو سرش افتاد رو میز و خوابش برد
بعد یه ربع لای چشاش رو باز کرد بعد من یه نگا بهش کردم و ذهنش رو خوندم ولی مث کلاس اول احساس سرما کردم
از زبان دامیان
زنگ تفریح که خورد یهو دست بکی رو گرفتم و بردمش حیاط پشتی و بهش گفتم…
من:بکی کمکم کن حس میکنم انیا هنوز از من خوشش نمیاد چیکار کنم
بکی:براش گل بخر ازش تعریف کن
من:اره فقط بکی همش کمکم کن
بکی:اوکیه
الکس:اخ جون انیا تنهای فرصت خوبیه
الکس:انیا بیا بریم برات بادوم زمینی خریدم
انیا به بادوم زمینی خر شد و رفت
انیا:پس کو
الکس وایسا
از زبان انیا
یهو دیدم الکس داره میاد سمتم
من:الکس داری چیکار میکنی
الکس:همون کاری که همیشه ارزوش رو داشتم
من:یاخدا
الکس هی نزدیکش شد من تازه فهمیدم میخواد چیکار کنه هی خودم رو کشیدم عقب که یهو خوردم به دیوار وقتی فهمیدم راه فراری نیس شروع کردم جیغ زدن
از زبان دامیان
یهو صدای جیغ انیا به گوشم رسید
رفتم پیشش وقتی اون صحنه رو دیدم پریدم رو الکس و ناخواسته ناخن هام در اومد و چنگش زدم خدا رو شکر دستش پاره نشد با اون همه سروصدا معلم خبردار شد وقتی اومد هرسه شون رو برد دفتر
معلم:دامیان تو که دانش اموز خوبی بودی از تو به دور این رفتارها
من:خانم وایسید قضیه رو توضیح بدم
و قضیه رو توضیح دادم
معلم:به تو و الکس یه رعد نقره ای میدم وای انیا تقصیر کار نبود
ذهن دامیان:خداروشکر اولیش بود
ذهن الکس:سومیش بود
ذهن انیا:اگه میگرفتم پنجمی میشد
۴.۰k
۲۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.