Part 8
Part 8
جیمین : شوگا هیونگ
شوگا : بله
جیمین : آبجی چند ساعتی میشه که نیست
جونکوک : اره دلتنگش شدیم
تهیونگ : چرا باید تو دلتنگش بشی
تهیونگ حرفاش رو با عصبانیتی گفت که جونکوک ترسید
جونکوک : چته بابا ترسیدم بعدشم به تو چه که دلم براش تنگ میشه یا نه نکنه تو
تهیونگ : حرف تو کامل نکن
جونکوک : نکنه
تهیونگ : خفشو
جونکوک : نکنه عاشقش شدی
تهیونگ بالشتی که کنارش بود رو پرت کرد سمته جونکوک
تهیونگ : گفتم خفشو
شوگا : بس کنید ات کجاست
تهیونگ پوزخندی زد و گفت
تهیونگ : اون اونجا خوابیده
شوگا : کجا خوابیده نکنه بلای سرش آوردی
تهیونگ. : چرا انقدر تو بهش اهمیت میدی
جیمین : هیونگ بگو کجاست من نگران ابجیم هستم
تهیونگ : تو استخره
بعد از این حرفه تهیونگ جیمین و شوگا زود رفتن سمته استخر تهیونگ هم پشته سرشون رفت
ات تویه استخر بیهوش شده بود شوگا خواست بپره تو استخر اما تهیونگ که تیکه به دیوار وایستاده بود گفت
تهیونگ : هی هی هی چیکار میکنی
شوگا : میخوام از آب بیارمش بیرون
تهیونگ : تو چطور بدونه اجازه یکی بهش دست میزنی
جونکوک که پشته سره تهیونگ و ایستاده بود به تهیونگ گفت
جونکوک : کیم تهیونگ بی ادب یهو با ادب شد
تهیونگ : راست میگم
جیمین : لطفا یه کاری بکنید
جونکوک : هرکی انداختتش تو استخر اون بیارتش بیرون
جیمین : تهیونگ هیونگ لطفا بیارش بیرون
تهیونگ رفت سمته استخر و خودشو پرت کرد
تو استخر با شنا کردن رسید به ات و دستشو دوره کمره ات حلقه کرد ات با اون بدنه خیسش
تهیونگ رو جذب خودش کرد
《♡♡♡♡》
جیمین : شوگا هیونگ
شوگا : بله
جیمین : آبجی چند ساعتی میشه که نیست
جونکوک : اره دلتنگش شدیم
تهیونگ : چرا باید تو دلتنگش بشی
تهیونگ حرفاش رو با عصبانیتی گفت که جونکوک ترسید
جونکوک : چته بابا ترسیدم بعدشم به تو چه که دلم براش تنگ میشه یا نه نکنه تو
تهیونگ : حرف تو کامل نکن
جونکوک : نکنه
تهیونگ : خفشو
جونکوک : نکنه عاشقش شدی
تهیونگ بالشتی که کنارش بود رو پرت کرد سمته جونکوک
تهیونگ : گفتم خفشو
شوگا : بس کنید ات کجاست
تهیونگ پوزخندی زد و گفت
تهیونگ : اون اونجا خوابیده
شوگا : کجا خوابیده نکنه بلای سرش آوردی
تهیونگ. : چرا انقدر تو بهش اهمیت میدی
جیمین : هیونگ بگو کجاست من نگران ابجیم هستم
تهیونگ : تو استخره
بعد از این حرفه تهیونگ جیمین و شوگا زود رفتن سمته استخر تهیونگ هم پشته سرشون رفت
ات تویه استخر بیهوش شده بود شوگا خواست بپره تو استخر اما تهیونگ که تیکه به دیوار وایستاده بود گفت
تهیونگ : هی هی هی چیکار میکنی
شوگا : میخوام از آب بیارمش بیرون
تهیونگ : تو چطور بدونه اجازه یکی بهش دست میزنی
جونکوک که پشته سره تهیونگ و ایستاده بود به تهیونگ گفت
جونکوک : کیم تهیونگ بی ادب یهو با ادب شد
تهیونگ : راست میگم
جیمین : لطفا یه کاری بکنید
جونکوک : هرکی انداختتش تو استخر اون بیارتش بیرون
جیمین : تهیونگ هیونگ لطفا بیارش بیرون
تهیونگ رفت سمته استخر و خودشو پرت کرد
تو استخر با شنا کردن رسید به ات و دستشو دوره کمره ات حلقه کرد ات با اون بدنه خیسش
تهیونگ رو جذب خودش کرد
《♡♡♡♡》
۳.۷k
۲۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.