عشق کیوت پارت۳
توی یه جای تاریکی بودم،هیچی معلوم نبود فقط تنها چیزی یه معلوم بود این بود که دستام با طنابی بسته شده بودن و زیر پام یه تکه یخ بزرگ بود
من که توی خواب و بیداری بودم
صدای در و شنیدم
صدای قدمهاش میومد
نزدیک من شد
صورتشو با ماسک پوشونده بود و چشمای زیبایی داشت
ناشناس:دیدی گفتم؟
من:چی چیو گفتی؟
ناشناس:سوالمو با سوال جواب نده
من:خوب چی من تورو نمیشناسم!
ناشناس:من همونیم که بهت میگفتم میدزدمت
من:واقعا تویی آخه چطور آدرسو پیدا کردی؟
ناشناس:وقتی یکی گوشیتو هک کنه میتونه به همه اطلاعاتت
دسترسی پیدا کنه
من:چی تو..تو گوشیمو هک کردی
ناشناس:آره درظمن حالا که میخوای تا ابد اینجا زندگی کنی البته اگه نکشتمت شماره هات رو میندازم تو لیست سیاه که هیچ کس نتونه بت زنگ بزنه
من:ترو خدا لطفا اینکار رو نکن انگار همه با مشکل دارن آخه من
چمه؟
ناشناس:لطفا دیگه حرف نزن وقت ندارم فعلا تو همین حالت وایسا یخ زیر پات که آب شد تو از دستات آویزون میشی و میفهمی یه چیزی بهت میگم یعنی همون
من:توروخدا.......نه....نه
اما اون رفته بود
حالا من چکار کنم دستام خیلی ظریفن حتی ممکنه بی افتم و پاهام بشکنه حالا من چکار کنم هیچ راهی ندارم که فرار کنم........
وایی یخ داره آب میشه داره به دستام فشار میاد...آی....خیلی درد میکنه
(سه دقیقه بعد)
اَاَاَاَ دستام دیگه طاقت ندارم
بند طناب داره پاره میشه
واییی.........آخ آی درست حدس
زده بودم یکی از پاهام شکست اوههه این همه خون و چطور بند بیارم
یک تیکه از لباسم و بریدم و به پام بستم خیلی درد میکرد فکر کنم اون کودن احمق صدا مو شنید دوباره اومد بود منم که نسشته بودم و پاهام و دراز کرده بودم و بادست پای شکستمو گرفته بودم
من:چته چرا از سرم دست بر
نمیداری
ناشناس:راستش فکر کردم مردی ولی نه تو بیشتر جون داری پس بیا میبرم توی خونم ولی ببینم دست از پا خطا کردی بد میبینی
من:نخیرم من نمیام خونه بیشرفی مثل توی
ناشناس:هویی....اول اینکه درست حرف بزن دوم اینکه سوال
نپرسیدم گفتم انجام میدی
داشت بهم نزدیک میشد
ترس گرفته بودم میخواست چکار کنه آخه پسره میتونست هر کاری کنه(منحرف نشید😑)
دستاشو اورد سمتم و منو گرفت تو بغلش......
من که توی خواب و بیداری بودم
صدای در و شنیدم
صدای قدمهاش میومد
نزدیک من شد
صورتشو با ماسک پوشونده بود و چشمای زیبایی داشت
ناشناس:دیدی گفتم؟
من:چی چیو گفتی؟
ناشناس:سوالمو با سوال جواب نده
من:خوب چی من تورو نمیشناسم!
ناشناس:من همونیم که بهت میگفتم میدزدمت
من:واقعا تویی آخه چطور آدرسو پیدا کردی؟
ناشناس:وقتی یکی گوشیتو هک کنه میتونه به همه اطلاعاتت
دسترسی پیدا کنه
من:چی تو..تو گوشیمو هک کردی
ناشناس:آره درظمن حالا که میخوای تا ابد اینجا زندگی کنی البته اگه نکشتمت شماره هات رو میندازم تو لیست سیاه که هیچ کس نتونه بت زنگ بزنه
من:ترو خدا لطفا اینکار رو نکن انگار همه با مشکل دارن آخه من
چمه؟
ناشناس:لطفا دیگه حرف نزن وقت ندارم فعلا تو همین حالت وایسا یخ زیر پات که آب شد تو از دستات آویزون میشی و میفهمی یه چیزی بهت میگم یعنی همون
من:توروخدا.......نه....نه
اما اون رفته بود
حالا من چکار کنم دستام خیلی ظریفن حتی ممکنه بی افتم و پاهام بشکنه حالا من چکار کنم هیچ راهی ندارم که فرار کنم........
وایی یخ داره آب میشه داره به دستام فشار میاد...آی....خیلی درد میکنه
(سه دقیقه بعد)
اَاَاَاَ دستام دیگه طاقت ندارم
بند طناب داره پاره میشه
واییی.........آخ آی درست حدس
زده بودم یکی از پاهام شکست اوههه این همه خون و چطور بند بیارم
یک تیکه از لباسم و بریدم و به پام بستم خیلی درد میکرد فکر کنم اون کودن احمق صدا مو شنید دوباره اومد بود منم که نسشته بودم و پاهام و دراز کرده بودم و بادست پای شکستمو گرفته بودم
من:چته چرا از سرم دست بر
نمیداری
ناشناس:راستش فکر کردم مردی ولی نه تو بیشتر جون داری پس بیا میبرم توی خونم ولی ببینم دست از پا خطا کردی بد میبینی
من:نخیرم من نمیام خونه بیشرفی مثل توی
ناشناس:هویی....اول اینکه درست حرف بزن دوم اینکه سوال
نپرسیدم گفتم انجام میدی
داشت بهم نزدیک میشد
ترس گرفته بودم میخواست چکار کنه آخه پسره میتونست هر کاری کنه(منحرف نشید😑)
دستاشو اورد سمتم و منو گرفت تو بغلش......
۳۱.۵k
۲۲ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.