عشق ناخواسته
پارت ۳
+ نه چطور
_ دروغ نگو کوچولو من داخل اتاقم دوربین گذاشتم دنبال چی میگشتی
+من دنبال چیزی نمیگشتم
_ ولی من میفهمم دنبال چی میگشتی دنبال مدرک ازمن وتو یک پلیسی من اول درباره ی همه تحقیق میکنم و بعد بهش شغل میدم
+مثلا الان میخوایی چکار کنی من رو بکشی یا شکنجم کنی
_ نه میکشمت نه شکنجت میکنم کاری میکنم خودت آرزو مرگ کنی 😏
+مثلا چکار
_ خدمتکار شخصی خودم میشی هرکاری هم بخوام بات میکنم
وقتی جمله آخرش رو گفت ترسیدم یعنی میخواد چکار کنه
_ حالا برو کل حیاط و پله ها و آشپزخونه رو تمیز کن بدو
+چشم
چون نميدونستم چکار میکنه پس رفتم انجام دادم تمیز کردن پله ها و آشپزخونه و حیاط تا نصف شب طول کشید بی جون رفتم خوابیدم صبح باصدای دادو بیداد بیدارشدم کارای مربوط رو انجام دادم لباسم رو پوشیدم دلم درد میکردم از دیشب تا حالا هیچی نخوردم رفتم با اجوما صبحونه خوردم بعدرفتم برای ارباب صبحونه آماده کنم میزو چیدم اومد نشست
_ از این به بعد لباس خدمتکار شخصی من رو میپوشی
+چشم
_حالا گمشو برو لباس رو از اجوما بگیر رو بپوش
+چشم
رفتم لباس رو از اجوما گرفتم لباس کوتاهی بود آخه چرا باید اینو بپوشم رفتم لباس رو پوشیدم ارباب صدام کرد داخل اتاق کارش بود رفتم در زدم اجازه گرفتم رفتم داخل
+بامن کاری داشتین
_......
خماری
+ نه چطور
_ دروغ نگو کوچولو من داخل اتاقم دوربین گذاشتم دنبال چی میگشتی
+من دنبال چیزی نمیگشتم
_ ولی من میفهمم دنبال چی میگشتی دنبال مدرک ازمن وتو یک پلیسی من اول درباره ی همه تحقیق میکنم و بعد بهش شغل میدم
+مثلا الان میخوایی چکار کنی من رو بکشی یا شکنجم کنی
_ نه میکشمت نه شکنجت میکنم کاری میکنم خودت آرزو مرگ کنی 😏
+مثلا چکار
_ خدمتکار شخصی خودم میشی هرکاری هم بخوام بات میکنم
وقتی جمله آخرش رو گفت ترسیدم یعنی میخواد چکار کنه
_ حالا برو کل حیاط و پله ها و آشپزخونه رو تمیز کن بدو
+چشم
چون نميدونستم چکار میکنه پس رفتم انجام دادم تمیز کردن پله ها و آشپزخونه و حیاط تا نصف شب طول کشید بی جون رفتم خوابیدم صبح باصدای دادو بیداد بیدارشدم کارای مربوط رو انجام دادم لباسم رو پوشیدم دلم درد میکردم از دیشب تا حالا هیچی نخوردم رفتم با اجوما صبحونه خوردم بعدرفتم برای ارباب صبحونه آماده کنم میزو چیدم اومد نشست
_ از این به بعد لباس خدمتکار شخصی من رو میپوشی
+چشم
_حالا گمشو برو لباس رو از اجوما بگیر رو بپوش
+چشم
رفتم لباس رو از اجوما گرفتم لباس کوتاهی بود آخه چرا باید اینو بپوشم رفتم لباس رو پوشیدم ارباب صدام کرد داخل اتاق کارش بود رفتم در زدم اجازه گرفتم رفتم داخل
+بامن کاری داشتین
_......
خماری
۶.۳k
۱۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.