p⅕
ساعت ۳ شب بود رفتم اتاق دیدم ا.ت بیدار شده.
- گفتم بری ک .
+ مشکلی نداره ،، دکتر گفته باید بیای پیش من .
- واات؟ چی میگی؟ من الان باید برم خونم...
+ دکتر گفت باید ی مدت پیش ی نفر باشی ک ازت مراقبت کنم ..
- میرم خونم ، به جیا زنگ میزنم بیاد
جونگکوک ویو
رفتم سمتش و بالای سرش وایستادم .
+ دوستت تورو وقتی مست بودی و حالت بد بود ولت کردو براش مهم نبود ...(عرررنارفیققق🥲)
مجبور بودم بخاطر اینکه نفهمه چه اتفاقی برای خونش افتاده
ا،ت ویو
راست میگه .. الان چرا ازم خبری نمیگیره، حالا ک خود جونگکوک میگه میرم
- باشه الان میریم ؟
+ آره من جای ماشینم منتظرتم وسایلتو جمع کردی بیا
بعد از چند مین وسایلمو جمع کردم و اومدم و سوار ماشین شدم(صندلی جلو)
سرمو به پنجره تکیه دادم ، بارون میومد
- میشه یکم نگه داری زیر بارون راه برم
جونگکوک ویو .
احساس کردم اینجوری حالش بهتر میشه..
+ باشه ..
ماشین و نگه داشتم خودم نشستم و ا،ت پیاده شد و قدم میزد
ا.ت ویو
بارون بهم حس خوبی میداد (بهمنمحسخوبیمیدهمنتهاننمنمیزارهزیرشراهبرم😑)
داشتم قدم میزدم تو ی جایی حالت جاده بودیم و زیاد کسی نبود ...
مامان ؟ ینی میشد الان پیشم بودی ؟؟؟ بابا ؟ تو بخاطر من مردی
***فلش بک به ۱۰ سالِ پیش***(ا.ت ۱۱ سالش بود)
م.ا(مخففمامانا.ت) ب.ا: مخفف بابای ا.ت
م.ا: دخترم ا.ت کجایی ؟؟
- مامان بیا پیدام کن
م.ا: دخترم بازی بسه اینجا جنگله هوا تاریکه بیا بیرون کجایی؟
ا.ت ویو
نمیخواستم برم میخواستم با مامان قایم موشک بازی کنم (خو کخ داری بچه😐)
لا به لای درختا قاییم شده بودم ک مامان و بابامو میدیدم ک دارن دنبالم میگردن
ب.ا: دخترم وقت بازی نیست خطرناکه بیاا
نمیخوام تا نیان پیدام کنن نمیرم
از پشت درخت دیدم ی خرس داره میره سمتشون دستام یخ کرده بود زبونم قفل شده بود(فیلم هندی شدددجرر)
دیدم پالتوی مامانم و کشید و..(تموم کرد کارشونو دیگه منتظر چی بود مثلا😶)
-ماماننننننن(داد) (مامان و یامان دختره مارمولک)
داشتم میرفتم سمتشون ک خرس منو دید اما دستم توسط یک نفر کشیده شد و تند میدویید و دست منم گرفته بود و کشیده میشدم
تا به جاده رسیدیم
-نفس نفس )
غریبه: خوبی؟
- مامانم.(گریه و داد)
غریبه: متاسفم
مامانم جلو چشمم جون دادد
***حال**
راوی: صحنات گذشته به خاطر ا.ت میومد و داغون ترش میکرد.اون شب بارون میبارید..
ا.ت ویو
حالم بد شد و نشستم
جونگکوک ویو.
دیدم حالش بد بود و نشست ماشین و بردم جلو تر و پیاده شدم و نشستم پیشش
+ خوبی ؟ پاشو بریم
بدون هیچ حرفی دستشو گرفتم یخ کرده بود سوار ماشینش کردم ... اولش اشک میریخت ولی بعدش آروم خوابش برد.
سلام حاج باربی ها چطورید ؟
نظرتون و بگیدچون اگه مخالف باشیدتمومش کنم اگه نه ادامه بدم💕💆🏻♀️
- گفتم بری ک .
+ مشکلی نداره ،، دکتر گفته باید بیای پیش من .
- واات؟ چی میگی؟ من الان باید برم خونم...
+ دکتر گفت باید ی مدت پیش ی نفر باشی ک ازت مراقبت کنم ..
- میرم خونم ، به جیا زنگ میزنم بیاد
جونگکوک ویو
رفتم سمتش و بالای سرش وایستادم .
+ دوستت تورو وقتی مست بودی و حالت بد بود ولت کردو براش مهم نبود ...(عرررنارفیققق🥲)
مجبور بودم بخاطر اینکه نفهمه چه اتفاقی برای خونش افتاده
ا،ت ویو
راست میگه .. الان چرا ازم خبری نمیگیره، حالا ک خود جونگکوک میگه میرم
- باشه الان میریم ؟
+ آره من جای ماشینم منتظرتم وسایلتو جمع کردی بیا
بعد از چند مین وسایلمو جمع کردم و اومدم و سوار ماشین شدم(صندلی جلو)
سرمو به پنجره تکیه دادم ، بارون میومد
- میشه یکم نگه داری زیر بارون راه برم
جونگکوک ویو .
احساس کردم اینجوری حالش بهتر میشه..
+ باشه ..
ماشین و نگه داشتم خودم نشستم و ا،ت پیاده شد و قدم میزد
ا.ت ویو
بارون بهم حس خوبی میداد (بهمنمحسخوبیمیدهمنتهاننمنمیزارهزیرشراهبرم😑)
داشتم قدم میزدم تو ی جایی حالت جاده بودیم و زیاد کسی نبود ...
مامان ؟ ینی میشد الان پیشم بودی ؟؟؟ بابا ؟ تو بخاطر من مردی
***فلش بک به ۱۰ سالِ پیش***(ا.ت ۱۱ سالش بود)
م.ا(مخففمامانا.ت) ب.ا: مخفف بابای ا.ت
م.ا: دخترم ا.ت کجایی ؟؟
- مامان بیا پیدام کن
م.ا: دخترم بازی بسه اینجا جنگله هوا تاریکه بیا بیرون کجایی؟
ا.ت ویو
نمیخواستم برم میخواستم با مامان قایم موشک بازی کنم (خو کخ داری بچه😐)
لا به لای درختا قاییم شده بودم ک مامان و بابامو میدیدم ک دارن دنبالم میگردن
ب.ا: دخترم وقت بازی نیست خطرناکه بیاا
نمیخوام تا نیان پیدام کنن نمیرم
از پشت درخت دیدم ی خرس داره میره سمتشون دستام یخ کرده بود زبونم قفل شده بود(فیلم هندی شدددجرر)
دیدم پالتوی مامانم و کشید و..(تموم کرد کارشونو دیگه منتظر چی بود مثلا😶)
-ماماننننننن(داد) (مامان و یامان دختره مارمولک)
داشتم میرفتم سمتشون ک خرس منو دید اما دستم توسط یک نفر کشیده شد و تند میدویید و دست منم گرفته بود و کشیده میشدم
تا به جاده رسیدیم
-نفس نفس )
غریبه: خوبی؟
- مامانم.(گریه و داد)
غریبه: متاسفم
مامانم جلو چشمم جون دادد
***حال**
راوی: صحنات گذشته به خاطر ا.ت میومد و داغون ترش میکرد.اون شب بارون میبارید..
ا.ت ویو
حالم بد شد و نشستم
جونگکوک ویو.
دیدم حالش بد بود و نشست ماشین و بردم جلو تر و پیاده شدم و نشستم پیشش
+ خوبی ؟ پاشو بریم
بدون هیچ حرفی دستشو گرفتم یخ کرده بود سوار ماشینش کردم ... اولش اشک میریخت ولی بعدش آروم خوابش برد.
سلام حاج باربی ها چطورید ؟
نظرتون و بگیدچون اگه مخالف باشیدتمومش کنم اگه نه ادامه بدم💕💆🏻♀️
۸.۹k
۰۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.